بسم الله الرحمن الرحیم اعدام (قسمت ششم) :اعدام طالبانی نقد پاسخ آرش بی خدا به سید علی تهرانی از شاگردان آیت الله بهجت افشا : در دین اسلام قتل عام کردن مخالفین اسلام قانونی و اخلاقی به شمار میرود و همه مردم جهان باید از این واقعیت آگاه شوند
جواب :این هم یکی دیگر از دروغ های معترض که اصلا حقیقت ندارد . بنده برای اثبات مدعایم به زندگی مسالمت آمیز مسلمانان و اقلیتهای دینی و مذهبی در ایران و بسیاری از کشور های اسلامی، اشاره می کنم. اختلاف نظر لزوما به معنی رو در رو شدن نیست.
اسلام نبرد و قتال را تنها در مقابل دشمنان و مخالفانی که اسلحه به دست گرفته و به مرزهای جغرافیایی ویا اعتقادی مسلمانان حمله و تجاوز کرده باشند که اصطلاحا به آنان کافر حربی گفته می شود مجاز می داند ، و برای مخالفینی که به زندگی عادی خود مشغولند و برای مسلمانان و مبانی فکری آنان تهدیدی به حساب نمی آیند ،احترام قائل شده و از تعرض به آنان شدیدا نهی می نماید .
از منظر اسلام جنگ ابتدایی با کسانی که به رویارویی با اسلام بر نخواسته اند ، عملی خود سرانه ، غیر الهی ، و نا مشروع می باشد :
و قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم و لا تعتدوا ان الله لا یحب المعتدین (بقره-190)در راه خدا با آنانکه به جنگ و دشمنی شما برخیزند جهاد کنید لیکن ستمکار نباشید که خدا ستمکاران را دوست ندارد.
...ولا تقاتلوهم عند المسجد الحرام حتی یقاتلوکم فیه فان قاتلو کم فاقتلوهم کذلک جزاء الکافرین فان انتهوا فان الله غفور رحیم
(بقره-191و192)در مسجد الحرام با آنها قتال نکنید مگر آنکه آنها پیش دستی کنند ، در این صورت رواست که آنها را به قتل برسانید . این است کیفر ستمکاران . پس اگر دست از شرک و ستم بدارند از آنها در گذرید که خدا آمرزنده و مهربان است.
و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه و یکون الدین لله فان انتهوا فلا عدوان الا علی الظالمین
(بقره-193)و با کافران جهاد کنید تا فتنه و فساد از روی زمین برداشته شودو همه را آیین ،دین خدا باشد ،و اگر از فتنه و جنگ دست کشیدند(با آنها به عدالت رفتار کنید که) ستم جز بر ستمکاران روا نیست.
البته لازم به تذکر است : چون ماهیت و ساختار اسلام از سوی معترض مورد کند وکاو قرار می گیرد ، رفتار وحشیانه ی اقلیت های افراطی مانند طالبان یا سلفی ها وتکفیری های وهابی مسلک ، با قرائتی شاذ و ناصحیح از اسلام که مورد قبول هیچ یک از فرقه های اسلامی نیست ، نباید به عنوان نمادی از خشونت اسلام و مسلمانان تلقی یا معرفی گردد .
همچنان که کشتارهای بی رحمانه و خشونتهای غیر انسانی صلیبیون در جنگهای دامنه دار و چندین ساله شان علیه مسلمانان ، یا جنایات بی شرمانه و سازمان یافته ی عصر حاضر ، توسط دو لت مردان آمریکا یی ، در خاور میانه ، ربطی به آیین آسمانی و متعالی حضرت مسیح علیه السلام ندارد. و جنایات صهیونیستهای اشغال گر نیز ، به پای دین ارزشمند و باکرامت حضرت موسی علیه السلام نوشته نخواهد شد . چرا که این بزرگواران ، خود ،پرچم داران راستین عدالت و مبارزه با ظلم و تعدی به حقوق مظلومین و ارزشهای بشری بوده اند.
تارنمای افشا ،تلاش می کند تا جنایات گروه هایی افراطی مانند القاعده را به اسلام و مسلمانان نسبت دهد در حالی که مسلمانان خود جزء بزرگترین قربانیان خشونتهای این طایفه ی شیطانیند .
گروهی به شدت خشن و منحرف، با پیشینه ی تاریخی نه چندان دور ، که در ابتدا توسط استعمار پیر ( بریتانیای کبیر ) و برای ایجاد تفرقه در بین کشور های اسلامی و تضعیف آنان به وجود آمد و در حال حاضر و در قالبی جدید ، پیشبرد اهداف و سیاست بازیهای اربابان آمریکایی خود را در قلب خاورمیانه عهده دار می باشند .
در عصر حاضر که می رفت تا پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران ، و با افزایش موج اسلام خواهی و گرایش جوانان و اساتید دانشگاه های غرب به سمت معنویت ، شاهد تحول ، بیداری و آمادگی انسانهای تشنه ی عدالت برای یاری آخرین مصلح بشریت باشیم ، با به صدا در آمدن زنگ خطر برای ابر قدرتها ، القاعده باهمان تعصبات وانحرافات و با همان وابستگی اسلاف خود و البته مجهزتر و سازمان یافته تر به میدان آمد تا با خدشه دار کردن و کریه جلوه دادن چهره ی اسلام ، سیر گرایش به اسلام را در نسل جوان کند نماید و از طرفی با ایجاد نا امنی ، دست اندازی زیاده خواهان ِقدرت محور به اراضی اسلامی را ممکن ساخته ، مشروع جلوه نماید .
اوج وابستگی این اقلیت و هم مسلکان منحرف آنان زمانی نمود و عینیت بیشتری می یابد که در عصر کنونی که همه ی مصلحان و اندیشمندان اسلامی راه نجات مسلمانان را رفع اختلافات و اتحاد و انسجام در همه ی عرصه ها عنوان نموده اند، اینان بر خلاف جریان در حال شکل گیری جهان اسلام ، بر طبل اختلاف و تفرقه می کوبند وبه کم ترین بهانه ای بر دیگر مذاهب اسلامی تاخته و آنان را متهم به کفر می کنند.
جمود فکری آنان در جنگ نابرابر و 33 روزه ی اسراییل علیه لبنان به نحو چشمگیری ملموس و مشهود است . برخی از علمای تند روی این مسلک با چشم پوشی از خطر فوق العاده و فزاینده ی اسراییل و صرفا به خاطر تعصبی پوچ و نا معقول نسبت به تشیع ، نه تنها ، یاری رساندن به نیروهای مقاومت حزب الله در دفاع از سرزمین خود را به هر شکلی که باشد ،تحریم نمودند ، حتی به این بسنده نکرده و سیاست مدارانشان ، طبق توافقی پنهانی ، بخشی از هزینه ها ی جنگی اسراییل از جمله سوخت جنگنده بمب افکنهای آنان را بر عهده گرفتند .
همان هایی که مبارزه با اسراییل برایشان از اولویت و حسن چندانی بر خوردار نیست ، تمام هم و توان خود را در ترور و بمب گذاری در تجمعات مردمی و غیر نظامی مسلمانان ، مخصوصا عزاداران شیعی صرف نموده و بدین سان وفاداری خود را به اربابان ضد اسلامی خود به اثبات رسانده اند.
البته خود زنی های تسلیحاتی غرب ومتهم نمودن اسلام گرایان برگ دیگری از این سناریوی شیطانی، در تحریف واقعیت ها ، برای پرده پوشی بر جنایات خود و مشوه نمودن چهره ی اسلام است که فعلا مجال پرداختن به آن نیست.
برای آشنایی با نحوه ی شکل گیری این نطفه ی ناپاک استعمار ، به کتاب خاطرات مستر همفر (جاسوس انگلیسی ) مراجعه کنید.
بسم الله الرحمن الرحیم اعدام (قسمت پنجم) سلام باز هم با شبهه ای دیگه از تارنمای افشا در خدمتتون هستم و قضاوت رو به خودتون موکول می کنم : افشا :
جواب :
بیان این مطلب از سوی سایت افشا و خصوص آرش بی خدا را خوش بینانه به حساب بی اطلاعی یا ظاهر بینی آن ها از احکام دین متعالی اسلام می گذارم و اعلام می کنم که این ادعا به شکلی که مطرح شده صحت ندارد. حکم روزه خواری یا ارتداد یا همجنس بازی و.... اعدام نیست و به صرف انجام این اعمال کسی از هستی ساقط نمی شود .
در احکام جزایی اسلام کشتن افراد فقط و فقط در دو مورد مجاز و درغیر آن دو ممنوع می باشد :
الف- قصاص در رابطه با قتل عمد
ب- اِفساد فی الارض یعنی ایجاد فتنه و تباهی ، تهدید امنیت روانی ، فکری و اعتقادی افراد جامعه ودر یک جمله به خطر انداختن سلامت جامعه ،
و در غیر این دو مورد حکم اعدام برای کسی صادر نمی گردد .
.....من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعا....... (مائده -32)
.....هرکس انسانی را بدون حق قصاص ویا بی انکه فساد و فتنه ای در روی زمین انجام داده باشد به قتل برساند ،مانند آن است که همه ی مردم را کشته باشد....
بنا بر این تنها خطا کارانی استحقاق اعدام می یابند که با ، تعرض به حریم اجتماع ، و بی اعتنایی به ضابطه های شرعی و اخلاقی جامعه ، مثلا با انجام گناه در منظر عموم ، مصداق اِفسادو تباهکاری در زمین ، بر آنان عینیت یا بد .
گناه ، همچون یک بیماری مسری ، به راحتی از شخص آفت زده به افراد سست ایمان انقال می یابد و در لایه های مختلف اجتماع ، پراکنده شده و آثار تخریبی خود را در سرنوشت جامعه ، بر جای خواهد گذاشت. کسانی که با جرم علنی خود ، قبح گناه را در اذهان کمرنگ می نمایند و موجب ترغیب دیگران به این کار می شوند ، در انحراف جامعه مسئولند و باید عواقب آن را هم پذیرا باشند .
بر خلاف تصور برخی نا آگاهان ، گناهانی که از ناحیه ی شرایع آسمانی مورد نهی و نکوهش قرار گرفته اند از قبح ذاتی بر خوردارند و اثر ویران گر خود را در روح ، جسم واندیشه ی فرد فرد جامعه باقی میگذارند ، لذا مورد نهی شدید قرار گرفته و علاوه بر ارتکاب آن ، قبح زدایی و ترویج آن نیز به شدت مذمت گردیده است و با مرتکبین علنی با قاطعیت برخورد می شود .
اما در مقابل ، با کسانی که در خلوت های خود ، گناه می کنند ، با مماشات برخورد می شود . نه به این معنی که جرمی صورت نگرفته و یا آن ها موستوجب عقوبت آخرتی نیستند ، بلکه به خاطر نشکستن حرمت دین از کیفر دنیوی آن ها چشم پوشی می شود. برای مثال فردی را در نظر بگیرید که در جامعه از ظاهری موجه برخوردار است ، اما متاسفانه ،سالیان سال در خلوت به گناهی بزرگ مثل مصرف مشروبات الکلی ، مشغول می باشد، و برای حفظ آبروی خود آن را علنی نمی کند ،این فرد از سوی قوانین کیفری اسلام مورد تعرض و بر خورد قرار نمی گیرد. حتی قانون به حمایت از وی که حریم اجتماعی دین را محترم شمرده و هنجار های مثبت اجتماعی و دینی را اگر چه به ظاهر رعایت نموده ، بر می خیزد و حفظ آبرویش را واجب می شمرد ، تا جایی که غیبت کردن و سلب آبرو از چنین افرادی حرام و از گناهان کبیره می باشد . یعنی اگر احیانا کسی از فسق پنهان او با خبر شد حق اظهار آن را در حضور دیگران ندارد ، تا نکند به خاطر ازدست دادن یکی از مهم ترین سرمایه ی انسانی یعنی آبرو ، فرصت توبه و بازگشت از او گرفته شود. اما در صورتی که فرد هنجار شکنی کند و با ارتکاب علنی این عمل حرام بی حیایی خود را به نمایش گذارد ،در معابر عربده بکشد و بد مستی نماید یا برای نوامیس مردم مزاحمت ایجاد نماید ، با وی به شدت برخورد می شود . البته حکم او در مرحله ی اول ، حتی دوم و سوم تازیانه است و اعدام نیست .اما اگر بعد از هر مرتبه مصرف آشکارای مشروبات ، در دادگاه محکوم به تحمل حدِ تازیانه شود ، و با این حال با پر رویی تمام و برای مرتبه ی چهارم ، اقدام به این کار نماید به عنوان مفسدِ فی الارض ، اعدام خواهد شد .
ارتداد هم به خودی خود ، حکم اعدام را برای کسی در پی ندارد . هستند مسلمان زاده هایی که در حال حاضر از دین برگشته و دیگر اعتقادی به خدا ندارند و دین باوری را ناشی از نا بخردی می پندارند ، اما قانون متعرض آنان نمی شود .آن ها می توانند آزادانه و آن طوری که مایل باشند بیاندیشند، و در حریم خصوصی منزل خود زندگی کنند . اما حق ندارند این ارتداد و بازگشت از اعتقادات را در بوق و کرنا نموده و با کشاندن انحراف خود ، به حیطه ی اجتماع ، برای انحراف دیگران تلاش کنند و باتبلیغات خود افراد را در اعتقاداتشان دچار تزلزل و تحیر نمایند که در این صورت و با احراز فساد انگیزی ، و صدق جنگ با خداوند ، با آن ها برخورد خواهد شد .
البته این حکم شامل پرسش و تحقیق و طرح شبهات در جمع های علمی نیست که سوال مقدمه ی علم است ، و خود اسلام به تدبر و تفکر و مطالعه در همه ی امور سفارش می کند و از پذیرش دین ، آن هم از روی احساس و بدون تحقیق نهی می نماید .( بنده صحبت در رابطه باتشویق اسلام به تحقیق و اندیشه ، و تحسینِ حقیقت پژوهی و عدم پذیرش کورکورانه دین را به فرصت دیگری موکول می کنم . )
این مطلب در موارد دیگر هم صادق است ، یعنی تا گناهی علنی نشود مجازات دنیوی را برای گناه کار به دنبال نخواهد داشت .(البته بحث گناهان اجتماعی مثل خیانت به کشور یا سعی در فاسد و معتاد کردن جوانان مستثنی است که به آن هم خواهم پرداخت.)
از آن سوی ، اسلام تجسس و ورود به حریم خصوصی افراد راممنوع و جرم اعلام نموده و به کسی اجازه ی کنجکاوی برای کشف گناهان شخصی و پنهان را نمی دهد ، اگر ماموری از دیوار منزلی بالا برود ، یا با بو کردن دهان افراد ، بخواهد پی به شراب خوردن آن ها ببرد ، یا با تحت فشار قرار دادن کسی ، او را وادار به اعتراف گناه بنماید ، در همه این موارد، خود ، مرتکب جرم شده و باید با مامور خاطی برخورد قضایی شود.در آیین اسلام تفتیش عقاید برای آشکار نمودن نهفته های درون ، جرم و گناهی قابل پی گیری است .
در اینجا مناسب دیدم تا با آوردن فرمان هشت ماده ای حضرت امام ره که بر گرفته از تعالیم ناب و ارزشمند اسلامی است ، هر گونه شبهه ای را در این رابطه بر طرف نمایم :
فرمان هشت ماده ای حضرت امام (ره) خطاب به قوای سه گانه
3- آقایان قضات واجد شرایط اسلامی ، چه در دادگستری و چه در دادگاههای انقلاب باید با استقلال و قدرت بدون ملاحظه از مقامی احکام اسلام را صادر کنند ، و در سراسر کشور بدون مسامحه و تعویق به کار پر اهمیت خود ادامه دهند . و مامورین ابلاغ و اجرا و دیگر مربوطین به این امر باید از احکام آنان تبعیت نمایند تا ملت از صحت قضا و ابلاغ و اجرا و احضار ، احساس آرامش قضایی نمایند ، و احساس کنند که در سایه احکام عدل اسلامی جان و مال و حیثیت آنان در امان است و عمل به عدل اسلامی مخصوص به قوه قضاییه و متعلقات آن نیست ، که در سایر ارگانهای نظام جمهوری اسلامی از مجلس و دولت و متعلقات آن و قوای نظامی و انتظامی و سپاه پاسداران و کمیتهها و بسیج و دیگر متصدیان امور نیز به طور جدی مطرح است و اَحدی حق ندارد با مردم رفتار غیر اسلامی داشته باشد.
*********************************************
همانطور که خود مشاهده می کنید چکیده ی دستورات اسلام در پاسداشت حقوق فردی شهروندان ،در این فرمان تاریخی به عینیت و تبلور رسیده است ، و مبین آن است که چقدر حریم خصوصی افراد در اسلام محترم بوده و تعرض به آن جرم و بر خلاف آموزه های دینی است ( ان شاء الله در بحث انحرافات جنسی بیشتر به این موضوع خواهم پرداخت )
حال اگر برخی مامورین در انجام تکالیف محوله دچار تند روی و افرط شوند و با ِاعمال سلایق شخصی ، موجبات تکدر خاطر مردم را فراهم آورند ، ربطی به اصل نظام و اسلام ندارد.
اسلام به ذات خود ندارد عیبی هر عیب که هست از مسلمانی ماست
بسم الله الرحمن الرحیم اعدام ( قسمت چهارم ):کدام یک اعدام یا حبس ابد ؟ نقد پاسخ آرش بی خدا به سید علی تهرانی از شاگردان آیت الله بهجت (بخش دوم ) دوستان سلام در پست قبل دیدگاه تارنمای افشا نسبت به اعدام رو به نقد کشیده و بی پایه گی و غیرمنطقی بودن استدلالاتش رو به تصویر کشیدم و فکر می کنم برای اقناع هرانسان حق طلب و آزاد اندیشی کافی بود . امابه نظرم اومد خالی از فایده نباشه که نظرات معترض در رابطه با مجازات جای گزین ، یعنی حبس ابد رو که وی برای اثبات اون خیلی قلم فرسایی کرده ،براتون به نقد بکشم ،تا کسی بنده رو به بی توجهی نسبت به ادله ی وی متهم نکنه و در ضمن در متن ایشون نکاتی وجود داره که با نقل اونها اندیشه ی باطل و تلقی غلطشون ، نسبت به امور اطرافشون، بیش از گذشته برای شما آشکار می شه: معترض بعد از اینکه اعدام را وحشیانه قلمداد می کند به عنوان بهترین گزینه و جایگزین ، حبس ابد را مطرح کرده و با نقل برخی آراء موافق، سعی در اثبات مدعای خود می نماید . افشا :
پاسخ : بیان این جمله از سوی معترض نشان می دهد که وی علی رغم موثر دانستن اعدام ، حبس ابد را به جهت طولانی و دائمی بودن ، کاربردی تر و موثر تر می داند . معلوم نیست بر اساس کدامین ملاک و معیار غیر قابل خدشه این مطلب را عنوان کرده و بران پا فشاری میکند؟جالب است که بدانید ، در مقابل هم اندیشان معترض ، کسانی هم هستند که به عنوان طرفداران
کیفر های جامعه مدار، مجازات حبس و زندان راغیر انسانی ، کم فایده و در مواردی با تاثیر عکس معرفی می نمایند . به نظر آنان کیفر های سالب آزادی ، علاوه بر هزینه های بالایی که بر دولت و جامعه تحمیل می کند، میتواند منشا لطماتی بعضا جبران ناپذیر برای خود بزهکاران و خانواده های انان باشد از جمله در زمینه های : 1. بهداشتی( ا نتقال ایدز و بیماری های همه گیر )2. جرم شناختی( تکرار جرم و اعتیاد، مبادله و انتقال شیوه های جرم و تجربیات زندانیان به یکدیگر) 3. ایجاد عقده های روحی و معضلات رفتاری 4.ایجاد عقده ها و انحرافات جنسی ، یا نا هنجاری های اخلاقی و5. اجتماعی (انقطاع شغلی و خانوادگی) و....
افشا : (Adam Bedeau) آدام بیداو از فلاسفه سیاسی معاصر نیز دلیل جالبی در دفاع از حبس ابد علیه اعدام دارد. استدلال او بر این مسئله استوار است که با اعدام اشخاصی که ممکن است در آینده دست به قتل بزنند جان چند نفر انسان بیگناه را میتوان نجات داد؟ در خوشبینانه ترین حالت ممکن است کشتن 5 تن از خطرناک ترین قاتلان، در آینده موجب حفظ جان 5 نفر آدم بیگناه شود، اما هرچقدر این رقم بالاتر برود، تعداد افراد بیگناهی که جانشان ممکن است در آینده با کشتن قاتلان حفظ شود کمتر میشود، مثلاً ممکن است کار بجایی برسد که هزار شخص را مجبور شویم بکشیم تا 1 شخص بیگناه کشته نشود، این است که کشتن یک شخص به دلیل اینکه او ممکن است در آینده اشخاص دیگری را بکشد کاری غلط است.
پاسخ : به این استدلال سبک و بی مایه ، که در فضایی تخیلی و به دور از واقعیت ترسیم شده توجه کنید .
1- از جلوه های توهم ، در این فرضیه آن است که برای یک قاتل ، تنها امکان ارتکاب یک قتل تصور شده، و بر همین اساس ، هر قاتل ، فقط برای یک نفر خطر آفرین محسوب گردیده ، تا جایی که کشتن 5 قاتل خطرناک در خوش بینانه ترین حالت ، فقط جان 5 نفر را در آینده حفظ خواهد کرد. در حالی که قاتل ، در صورت تمایل و مهیا بودن شرایط ، توانایی جان ستاندن از هزاران انسان را داراست . بنا بر این کشتن یک قاتل حفظ یک نفر نیست ، بلکه صیانت از کل افراد یک جامعه است .
2- اگر به گفته ی شما ، کشتن هزار نفر به خاطر یک نفر ، غیر منطقی و غیر انسانی است ، آیا حبس ابد هزار نفر ، به خاطر یک نفر ، منطقی و مطابق معیارهای انسانی است ؟ هر دلیلی که حبس هزار نفر را برای یک نفر توجیه کند ، کشتن هزار نفر به خاطر یک نفر را هم توجیه خواهد کرد. و اگر ادعا کنید که این امر در خارج ، تحقق نیافتنی است ، خود به پوچ و غیر علمی بودن اصل استدلال اعتراف نموده اید.
افشا: یکی از دیگر مشکلات اعدام این است که ممکن است شخصی بیگناه اعدام شود و در آینده معلوم شود که او بیگناه بوده است، در چنین شرایطی دیگر هیچ کاری از کسی ساخته نیست، اما اگر مجرمین حبس شوند و بیگناهی آنها اثبات شود میتوان آنها را از زندان بیرون آورد. تا زمانی که مجازات مرگ وجود دارد احتمال کشته شدن افراد بیگناه نیز وجود دارد. .
پاسخ : البته این ، احتمالی منطقی است و نمی توان منکر ان شد. اما نباید این واقعیت را هم فراموش کرد که شانس وقوع این احتمال ( یعنی بی گناه بودن متهم ) کم و بیش در همه ی پرونده های قضایی ، وجود دارد. با این حال آیاشما فکر می کنید ، فقط این ، حکم اعدام است که جبران ناشدنی است و جبران بقیه ی کیفر ها برای افراد بی گناه امکان پذیر است؟ جوان بی گناهی را تصور کنید که بخاطر خطای قاضی و بنا به حکم دلخواه شما ، به حبس ابد محکوم شود و در اواخر عمر معلوم شود که بی گناه بوده ،به نظر شما چه چیزی می تواند این عمر گران مایه را که در چهار دیواری سلول ها و بدور از لذائذ و خوشی ها ی جوانی و در اوج محرومیتها سپری شده و به هدر رفته، جبران نماید؟ و یا خانواده ی متلاشی شده اش را به او باز گرداند ؟ هم چنین کسی که تازیانه خورده و بعد معلوم شود مستحق مجازات نبوده و یا کسی که در اثر تهمتی ناجوان مردانه ، آبروی خود را از دست داده ، واقعا چه چیزی می تواند آبروی از دست رفته ی او را باز گرداند و درِ دهانِ خلایق را ببندد؟ غیر از این ، چند درصد احتمال آن وجود دارد که پرونده ای پس از صدور حکم ، و پس از طی سالیان ، دوباره به گردش در اید؟و تازه ،از کجا معلوم که قضات با بررسی مجدد پرونده، به حقیقت موضوع پی برده و پس از این همه سال حکم حقیقی را در مورد متهم صادر نمایند ؟ با این تفاصیل، ایا منطقی است که به صرف چنین احتمالاتی ، همه ی قوانین تنبیهی و کیفری را تعطیل کرد ؟
افشا: آقای سید علی فکر میکند حتماً باید به یک نفر شلیک کرد یا قسمتی از بدن او را جدا کرد که او تنبیه شود،اما با این حال هدف از تنبیه مجرمین این نیست که دیگران بترسند ، در دیدگاه انسانگرایانه نمیتوان یک نفر را قربانی کرد تا دیگران از مرگ او درس بگیرند. نظم و آرامش و تعالی را نمیتوان هیچگاه با ارعاب و وحشت افکندن به جامعه هدیه کرد
پاسخ : در وضع قوانین تنبیهی ، نیت قانون گزار ،ایجاد محیط رعب و وحشت در کل جامعه نیست، اگر چه لاجرم چنین تاثیری هم از آن برای عده ای خاص ، قابل تصور و پیش بینی است
دیگر آن که کشتن قاتل ، فقط بخاطر پیش گیری از تکرار جرم از سوی دیگران نیست ، بلکه اثرات ارزشمند دیگری هم در تشریع آن متصور است ، از جمله : 1- پالایش جامعه از عناصر نامطلوب با ضریب خطر آفرینی بالا ( انچنان که افلاطون و برخی از فلاسفه به آن اذعان نموده اند) ، 2- حمایت از مظلومین و طبقه ی آسیب پذیر جامعه، 3- پیش گیری از انتقام جویی های شخصی و نزاعهای خونین طایفه ای و خانوادگی و.....
افشا : یک شخص مجرم یا سهواً جرمی را مرتکب میشود و یا اینکه به دلیل طرز تفکر غلطش جرمی را مرتکب شده است، در یک جامعه مدرن و سالم به این شخص مجرم باید آموخت که کردار و پندارش غلط بوده است و تا زمانیکه کارشناسان تشخیص بدهند که این شخص به اندازه کافی تادیب شده است و خطری برای اجتماع ندارد باید او را از اجتماع دور نگاه داشت
پاسخ : این هم از آن دست شعار های عوام فریب و بی اعتباری است که مانند آن را در تار نمای افشا ، به کرات مشاهده می کنیم .
اولا کیست که نداند ، مثلا کشتن انسانهایی که خطایی مرتکب نشده اند، کار نادرستی است ، که تازه بخواهند در جامعه ی به قول شما مدرن و سالم بیایند و به قاتل یاد بدهند که کردار و پندارش غلط بوده است . اساسا این چه جامعه ی مدرنی است که هنوز به افرادش یاد نداده که آدم نکشند و حالا بعد از ارتکاب جرم، به این فکر می افتد که به آنان، آموزش بدهد؟
ثانیا به قول شما حبس و دور نگاه داشتن مجرم از جامعه، تا زمانی مجاز است که تادیب نشده باشد و هر گاه ، کارشناسان تشخیص دادند که او به اندازه ی کافی تنبیه شده ، و خطری از سوی او جامعه را تهدید نمی کند . باید او را آزاد کرد. بنا بر این اگر قاتلی پس از ارتکاب چند قتل وحشیانه ، به خیال شما دچار عذاب وجدان شده و متنبه شد ، باید آزاد شود ، و نگاه داشتن او در حبس خلاف انسانیت و کرامت انسانی است . عجب منطق و استدلالی.
با این حرف، خودتان مشروعیت حبس ابد را مورد خدشه قرار داده اید ، زیرا برخلاف عده ای که معمولا تا اخر عمر احساس ندامت و پشیمانی نمی کنند ودر نتیجه به نظر شما باید تا لحظه ی مرگ در زندان بمانند ، عده ای هم خواهند بود که بعد از مدتی ، به هر دلیل ، از کرده ی خود پشیمان شده و دیگر انگیزه ای برای تکرارِ خطا در خود نمی بینند ،در این صورت تکلیف آنان چه خواهد بود؟
دیگر اینکه با چه مکانیسمی میتوان متنبه را از شروری که خود را متنبه و شرمسار نشان می دهد ، تشخیص داد ؟ شاید ابزار و دستگاهی اختراع شده که ما از وجود آن بی اطلاعیم .
افشا: قاتلی که خود توسط اعدام به قتل میرسد از زندگی خود که بنیادی ترین دارایی او است محروم میشود و دیگر فرصت اندیشیدن به آنچه انجام داده است را نخواهد داشت و در اصل تنبیهی و تادیب نخواهد شد بلکه در واقع از زیر بار سنگین جبران نسبی آنچه انجام داده است رهایی یافته است مثلاً اگر صدام حسین زنده میماند تا پایان عمرش به جنایاتی که انجام داده است فکر خواهد کرد و دیر یا زود خواهد فهمید که چه جنایاتی را مرتکب شده است و همین قضیه جهنم را برای آنها بر روی زمین خواهد آورد
پاسخ : شما معتقد ید که قاتل با اعدام شدن تنبیه و تادیب نخواهد شد ، چرا که فرصت اندیشیدن ودر نتیجه ندامت را از دست خواهد داد ، اگر منظورتان مودب شدن و متحول شدن باشد ، تحول محکومین به مجازاتهای دیگر را چگونه می توانید اثبات کنید . صرف فکر کردن به گذشته نا زمانی که فرد خود را محق بداند و جنایات خودش را موجه قلمداد نماید نمی تواند در فرد ایجاد تغییر وتحول نماید و باعث تغییر دیدگاه وی گردد .
از همه ی اینها گذشته،قلم زدن متعصبانه و فریب کارانه ی شما مرا بسیار متاسف کرد. به ظاهر دم از انسانیت و دفاع از مظلومین میزنید ، اما جایی که منافعتان اقتضا نکند ، چشم های تنگ خود را بر جنایتها ی جنایتکاران دنیا می بندید.
کدام انسان آزاد اندیش و مدافع حقوق بشر می تواند جنایتهای صدام و حزب بعث را نادیده بگیرد؟ گرگهای تشنه به خونی که از زجر و شکنجه ی مردم بی دفاع لذت می بردند . سفاکانی که حتی به مردم خود هم رحم نمی کردند و در حلبچه و دیگر شهرها از کشته ها پشته ساختند . گورها ی دسته جمعی زنان و مردان و کودکان بی دفاع، دل هر انسانی را آماج درد و رنج می کند و یاد شکنجه گاه های آنان هر آزاده ای را به خشم می آورد .
و این صدام در قاموس شما استحقاق مرگ ندارد . صدام در حبس به جنایاتش فکر کند که چه بشود؟ کدام جنایت او با فکر کردن جبران خواهد شد؟ برای کسی که در دادگاه از ارتکاب جنایات خود ذره ای ابراز پشیمانی نکرده و کشته های بی دادگری هایش را مستحق کشتن معرفی کرده است ، چند قرن فرصت نیاز است تا دست خوش دگرگونی و تحول شود؟ آیا مماشات با چنین جنایت پیشه گانی بر جرات دیگر جانیان نخواهد افزود؟
دلیل این موضع گیری شما ، به روشنی روز ، معلوم است . کسی که سالیان سال با رژیم و حکومتی که مورد تنفر و دشمنی شماست جنگیده و سرمایه های انسانی و مادی فراوانی را از او نابود کرده و به باد فنا سپرده ،باید هم از نگاه شفقت آمیزو آمیخته ی با امنتنان شما بهره مند باشد .شاید اگر حفظ ظاهر بشر دوستانه ، ایجاب نمی کرد خیلی راحت ، حمایت خود را ، از او و همپالکی هایش اعلام می کردید . و در صورت امکان برای بر اندازی نظام اسلامی ایران ،آشکارا، دست دوستی و اتحاد به هر جنا یت پیشه ای میدادید ، هم چنان که الان هم می توان به راحتی حدس زد که بودجه ی شما از چه طریقی تامیین می شود. البته من این حرفها را از روی احساس نمی گویم و ان شاء الله در آینده ، به اقتضای بحث ، و با استفاده از کلام خودتان ، بیشتر به این موضوع خواهم پرداخت.
افشا : افزون بر این آمار و واقعیت ها نیز نشان میدهند که اعدام مجرمین امنیت جامعه را بالا نمیبرند و از میزان بزه و جرم و جنایت نمی کاهند، مسئله اینجا است که دیدگاه آدمی نسبت به جرم، مجرم، مکافات و تناسب بین جرم و مکافات در طور تاریخ تکامل یافته است،
پاسخ : اولا نقل آمار یک کشور نمیتواند لزوما مطلبی را برای ان کشور یا کشورهای دیگر اثبات کند الا اینکه مردم کشور های مورد مطالعه ، تحت شرایطی یکسان از حیث اقتصاد، امور اجتماعی ، روانی و تربیتی.... تست شده ، و جنبه های متعدد موضوع، از حیث نفی و اثبات ، مورد ارزیابی های مکرر قرار گیرند
به گونه ای که اثبات شود همه ی این کشورها در وضعیت و شرایط یکسان یک واکنش را از خود نشان می دهند .
دوم اینکه چه کسی میتواند اثرات مثبت ترس از قانون را در روند کاهش جرم انکار نماید؟
بر اساس آمار، وقتی حضور گسترده ی پلیس راهنمایی و رانندگی ، نصب دوربین های مدار بسته و سنگین شدن جریمه ها ، می تواند آمار تخلفات رانندگی را تا حد زیادی کاهش دهد،(که در همه ی دنیا تست شده و پاسخ یکسانی داشته) اصرار معترض در بی اثر بودن ترس در کاهش جرائم ، لجاجتی بچه گانه می نماید.
افشا : اگر معنی این آیه (ولکم فی القصاص حیاه یا اولی الالباب) این باشد که علی تهرانی نوشته است، آنگاه در کشورهای اسلامی هیچکس نباید کشته میشد و همه باید احساس امنیت جانی میکردند زیرا بر اساس قوانین اسلامی قاتل را باید کشت. اما میتوانید با خواندن یک مورد از مواردی که در برگ حوادث روزنامه های ایران نوشته میشود به نادرستی این ادعا پی ببرید.
پاسخ : معترض از کجای آیه یا ترجمه ی علی تهرانی این نتیجه را اخذ می کند که در کشور های اسلامی که قتل را با اعدام پاسخ می گویند نباید دیگر قتلی رخ دهد ؟ آیه به حفظ حیات در قبال قصاص اشاره می کند به عبارت دیگر مرگ یک نفر می تواند ضامن حیات دیگران باشد و در نتیجه امنیتی نسبی ایجاد نماید ، اما امنیت مطلق از ایه فهمیده نمی شود.
با هر اعدام به دو شکل ممکن است امنیت نسبی در جامعه حاکم شود :
1. نابودی کسی که کشتن را تجربه کرده و میتواند به دفعات چنین اقدامی را تکرار نماید و این احتمال ، محال و دور از انتظار نیست ، بنا براین ،اعدام قاتل ، می تواند جان عده ای را از مرگ رهایی بخشد .
معترض علی رغم مخدوش نشان دادن امنیت در کشورهای اسلامی ، نمی تواند تاثیر باز دارنده ی ترس از مرگ را ، انکار نمکاید . البته ارتکاب قتل و جنایت در چنین کشور هایی ، نه به خاطر شجاعت و نهراسیدن از مرگ ، بلکه گاهی به خاطر غلبه ی خشم ، بر قوه ی عاقله فرد ، و در نتیجه واکنش شتاب زده ی وی در هنگام ارتکاب جنایت می باشد .
دلیل دیگر ، جسارت و اعتماد به نفس بالای خیلی از مجرمین می باشد که ، احتمال دستگیری و گرفتاری را برای خود نزدیک به صفر و بعید می دانند . اینکه مجرمین تلاش می کنند تا با پاک کردن صحنه ی جرم ، اثری از خود بر جای نگزارند ، دلیلی بر درست بودن مدعای ما و نشان دهنده ی ترس بزه کاران ، از قانونی است که آزادی عمل را از آنان می گیرد. و در این میان عقوبتی ترسناک تر از مرگ نیست.
افشا : در نهایت به نظر من مسئله مجازات مرگ، مسئله ای مطلق نیست و مردم کشور باید بر سر درستی یا نادرستی آن تصمیم بگیرند،
پاسخ : از این جمله ی معترض یعنی آقای آرش بی خدا ، چند مطلب استفاده می شود:
1 . ایشان و هم فکرانش در رابطه با مشروع بودن اعدام یا حبس ابد ، خود را صاحب نظر نمی دانند ، در حقیقت نمی دانند کدام درست است و کدام نادرست .
2 . به نظر آن ها ، این ، مردم هستند که در نهایت باید تصمیم بگیرند که چه کاری درست است و چه کاری نادرست.
3 . اگر مردم به درست بودن اعدام رای بدهند ،آنها آن را علی رغم غیر انسانی دانستن ، بهترین گزینه دانسته و منفعلانه تمام حرفهای خود را پس خواهند گرفت .
حال خود قضاوت کنید . آیا چنین فرد و افرادی ، اصلا صلاحیت اظهار نظر در این موضوع را دارند ؟ آنجا که منافعشان اقتضا می کند با سرو صدا و جنجال ، نظریه ای را مطرح می کنند و بر آن اساس شدید ترین حملات را متوجه اسلام می کنند، و وقتی به مقصود خود در تخریب اذهان عمومی رسیدند ، بدون کمترین خجالتی ، در قالب جمله ای کوچک ، بی اعتقادی خود را به تمامی آن حرفها و دلایل ، بیان می دارند.
آقای آرش بی خدا و هر بی خدای دیگر ،اگر شما خود را اهل گفتمان و مناظره ی آزاد می دانید ، از شما می خواهم به 4 سوال بنده پاسخ دهید :
1 . شما که صحت یک عمل را پذیرش آن از سوی مردم میدانید و نظر اکثریت مردم را فصل الکلام می دانید ، بگویید اگر یکسال ، مردم طی یک رفراندم به اعدام مجرمین رای بدهند و سالی دیگر به حبسِ ابدِ آنان ، تکلیف چیست و کدام درست است ؟چرا که اصولا چیزی نمی تواند هم درست باشد و هم نا درست ، هم انسانی باشد و هم غیر انسانی.
2 . اگر ملاک صحت ، رای و نظر مردم است ، پس چطور بدون رفراندم و کسب نظر مردم ایران ، اعدام های صورت گرفته در ایران را محکوم می کنید ؟
3 . شما که از نگرش مردم عربستان و عصر پیامبر اسلام ، نسبت به اعدام بی اطلاعید چطور اعدامهای ان زمان را غیر انسانی می دانید؟ مگر نه اینکه به قول خودتان ، مردم باید نسبت به درستی یا نادرستی اعدام تصمیم بگیرند ؟ الا اینکه بگویید دیگران چنین حقی ندارند و فقط مردم ایران در عصر حاضر چنین حقی دارند ، که پوچ بودن این حرف را ، (مانند دیگر گفتارتان) به اثبات رسانده اید.
4 . و در نهایت ، اگر به ادعای شما مشروعیت کشتن و اعدام به نظر و تصمیم مردم بستگی دارد آیا نحوه ی کشتن یا علت آن نمی تواند به رای و نظر آنان بستگی داشته باشد؟
بسم الله الرحمن الرحیم اعدام ( قسمت سوم):پاسخ به تارنمای افشا (نقد پاسخ آرش بی خدا به سید علی تهرانی از شاگردان آیت الله بهجت) معترض مجازات اعدام را عملی غیر انسانی می داند وبدین واسطه، بد ترین تهمت ها و اهانت ها را نثار اسلام می کند .او برای اثبات نظریه ی خود ازپیش فرض ها و دلایلی سخیف و بی پایه مدد میجوید، که خواندن ان در نقدی که بر نوشتار ایشان اورده ام خالی از لطف نیست:
جواب : به گفته ی معترض کرامت انسان و بقیه ی جان داران به حیات انان بستگی دارد .از کلام ایشان میتوان چند برداشت نمود:
1.انسان زنده کرامت دارد اما مردگان از کرامت بی بهره اند یعنی امثال سعدی ، ادیسون ،پاستور و... همه ی کسانی که بشریت نسبت به انان احساس دین میکند با مردنشان دیگر بی ارزش و بی کرامتند چون از شرط کرامت که زندگی است بی بهره اند.
2.فرقی بین جنایت کاران و اخلاق مداران نیست چرا که هر دو دسته از نعمت حیات و در نتیجه کرامت یکسان برخوردارند ودیگر تلاش برای رشد فضایل اخلاقی کاری پوچ و بی معنی است.
3.حیوانات هم از کرامت برخوردارند چون حیات دارند پس کسی حق ندارد جان انها را بگیرد و در نتیجه کشتن و خوردن انها هم نوعی توحش وعملی غیر انسانی است(بنا بر این معترض با هر بار ذبح حیوانات ؛یا خریدن گوشت از قصابی( که تا تقاضا نباشد عرضه هم نخواهد بود)و خوردن غذاهای گوشتی،عملی وحشیانه مرتکب شده است.
4.فرقی بین انسان و حیوان نیست چراکه شرط کرامت به تصور معترض حیات است و حیات درجه ندارد و اصولا بین حیات انسان و حیات حیوان تفاوتی نیست پس از کرامتی یکسان بر خوردارند
باطل بودن این عبارات نیاز به اثبات ندارد؛ هم چنان که نا پختگی ادعای معترض بسیار مشهود است. کرامت و شرافت انسان به حیات نیست، بلکه به ارزشهای اخلاقی و انسانی، علم مفید و عقلانیت او و میزان نافع بودن او برای جامعه ی بشریست. کرامت انسانی چیزی نیست که بتوان از او سلب کرد و صفتی نیست که با مرگ او نابود شود.
البته خود بشرممکن است به دست خود ، کرامت خویش را دچار خدشه کند ودر نهایت با رفتارهای ناهنجار، ان را به کلی از دست بدهد .
افشا : اگر آدمی کرامت دارد و جانش شریف است، مجرم نیز آدم هست و جان او نیز شریف است.
جواب : همان طور که ذکر شد کرامت انسان به شاخصه های انسانی و اخلاقی اوست، و کسی نمی تواند آن را از او سلب نماید .البته من به معترض حق می دهم که حیات را تنها سرمایه ی بشری بداند و ان را ملاک ارزش گذاری وی قرار دهد؛ چرا که انسانها ی مادی و بی ایمان که مرگ را پایان راه و نابودی مطلق انسان میدانند، با نگاه پوچ انگارانه ی خود به عالم هستی ، انسان ، زندگی و جهان دور و برخود را بی هدف و پوچ می بینند . و در این بینش که هیچ محل اتکائی ندارد، ارزش های اخلاقی رنگ می بازد و بی معنی می نماید چرا که اخلاق بی قاعده و ضابطه ، توهمی بیش نیست ، که تنها ممکن است در مناظرات شعار گونه و یا برای متهم کردن دیگران به کار اید.
افشا : اشکال ما به اسلام این است که قوانین وحشیانه و غیر انسانی دارد و این دین شایسته انسانی که در قرن 21 ام زندگی میکند نیستادعای معترض مفاهیمی را به ذهن، متبادر می کند :
1.اعدام وحشیانه است.
2.بواسطه ی چنین قوانین غیر انسانی ، دین اسلام ارزش پیروی ندارد.
3.هر تفکر و اندیشه ای که دارای محتوایی غیر انسانی و وحشیانه باشد مردود است.
4. انسان امروزی به خاطر اینکه در صنعت و تکنولوژی پیش رفت کرده است ، نیازی به آیین کهنه و غیر انسانی اسلام ندارد.
جواب : اولا وی باید اثبات نماید که اعدام وحشیانه است. و اونمی تواند چنین کاری بکند . زیرا عدم اعتقاد به خداوند و یک قانون جهان شمول الهی، کشکول استدلالات ایشان را از هر گونه ملاک و ضابطه ای تهی می کند . بر اساس کدامین قاعده ی مورد اتفاق، یک عمل، انسانی و یا وحشیانه محسوب می شود؟
تا ایشان قاعده نشان ندهد ، استدلال وی باطل خواهد بود، چرا که ممکن است عملی در قاموس ایشان زشت جلوه کند، اما دیگری ان را حسن ببیند. بنا براین بدون ضابطه، نه تنها خدشه ای براسلام وارد نمی اید بلکه ورود به میدان نقد آن غیر معقول و ناشی از جهلی مرکب می باشد.
همچنان که در پست قبلی، بیان شد اعدام مجازاتی منحصر به اسلام نیست و اعدام دارای جایگاه خاصی ، در تمدنهای مختلف و بعضا ملحد می باشد. بنا براین اگر قرار باشد به این واسطه اسلام کنار گذاشته شود اعتقادات مادی و الحادی هم باید به همین دلیل دور انداخته شود.
افشا :بیگناهکار یا گناهکار بودن مسئله ای مطلق نیست، بیگناهی یا گناهکار بودن یک شخص را تنها میتوان با مقایسه رفتار او با یک سری قوانین و یا اصول اخلاقی تشخیص داد. تعریف بیگناه ازنگر اسلام چیست. . جواب : ظاهرا معترض خود نمیداند که چه می گوید و مدعایش را خودش هم نفهمیده است .از طرفی ادعا می کند که بیگناهی یا گناه کار بودن مطلق نیست و ممکن است در دید گاه و اندیشه های مختلف، متفاوت جلوه کند .اما در ادامه می گوید : بیگناهی یا گناه کار بودن را تنها میتوان با مقایسه ی رفتار شخص، با یک سری قوانین و یا اصول اخلاقی تشخیص داد .اگر قابل تشخیص است پس غیر مطلق بودن چه معنایی دارد و اگر نیست این همه جنجال به خاطرچیست؟ معترض با این حرف تمام رشته ها ی خود را پنبه نموده وناخواسته خط بطلانی بر تمامی اعتراضات و استدلالاتش کشیده است .این که ایشان می گوید گناه و پاکی و درستکاری مطلق نیست ، به این معنی است که ضابطه ی مطلقی در جهان وجود ندارد تا ملاک و شاخصه ای برای ارزشگزاری عمل باشد.به گفته ی معترض ( البته اگر خود را مسئول گفته های خود بداند) یک نفر ممکن است در نظر عده ای، مرتکب عمل مجرمانه ای بشود اما این عمل او در نظر دیگران کاری زیبا و بی نقص به حساب اید ومورد تحسین قرار گیرد.و در این بین معلوم نیست کدام درست می گوید و کدام به خطا رفته است ؛ بنا بر این چطور معترض به خود اجازه می دهد که احکام اسلام یا رفتار بزرگان دین اسلام،در صدر اسلام را به چالش کشیده و ان را غیر انسانی و غیر اخلاقی جلوه دهد؟
در نظر او یا هر فرد مادی، عمل انسانی یا اخلاقی چه خصوصیتت و تعریفی دارد؟در حالی که به اعتراف خود وی خط کش و ظابطه ای،در این بین، وجود ندارد .
افشا : چهارم اینکه کشتن به هر شیوه امری محکوم است
من برای پاسخ به این اعتراض باطل وجدان ایشان را به قضاوت میخوانم .(البته از اینکه مجبورم با تمثیلی ناخوشایند وجدان خفته ی ایشون رو بیدار کنم ناراحتم و قبلا از ایشون معذرت میخوام ) و از ایشان سوال میکنم که اگر بین شما و فردی خصومتی رخ دهد و او برای انتقام از شما پدر تان را بکشد و تهدید کند که مادرتان را هم خواهد کشت عکس العمل شما چه خواهد بود. حال اگر واقعا به گفته های خود پای بند باشید ( که من باور نمی کنم ) حبس ابد را برای او تجویز خواهید کرد. حال اگر قاتل موفق به فرار شود و با بی رحمی تمام مادر شما را به شکلی درد ناک به قتل برساند ( که ارزو میکنم چنین اتفاقی برای هیچ انسانی رخ ندهد ) انگاه چه خواهید کرد ؟ ایا باز هم به نوشته های بچه گانه تان معتقد خواهید بود و اعدام او را غیر انسانی تلقی خواهید کرد؟
اشکالی ندارد، سعی میکنم با خوش بینی به موضوع نگاه کنم. تصور میکنیم اقای بشر دوست ما! با گزارشی که میدهد، فقط مقدمات دستگیری قاتل را فراهم میکند.اما قاتل دست بر دار نیست و از زندان پیغام میدهد که همین بلا را به سر زن و فرزند شما خواهد اورد. عاقبت از شدت کینه ای که از شما در وجود خود احساس میکند با فرار دوباره ی خود وارد منزل شما شده و زن و فرزندتان را به اسارت میگیرد شما گریه های فرزندتان را می شنوید و از التماس و ضجّه ها ی همسرتان بشدت رنج می برید و خشم ، وجودتان را فرا میگیرد. میدانید که اگر کاری نکنید زن و تنها فرزندتان به سرنوشت پدر و مادرتان دچار میشوند، از پلیس و هیچ کمکی هم خبری نیست .........و شما دسترسی به اسلحه دارید..............چه خواهید کرد؟
شاید با این ادعای ایده الی و آرمانی خود بگویید خود را سپر بلا میکنم تا تیر به عزیزانم اصابت نکند، اما میدانید که بعد از شما نوبت انها خواهد بود ومرگ شما تاثیری به حال آنها نخواهد داشت.
بله کشتن کار بدیست، بسیار زشت و غیر اخلاقی است و....... وقاتل همسرتان را با قساوت میکشد.................و شما می توانستید جلوی او را بگیرید و نگرفتید.
و حالا میخواهد................وشما چه خواهید کرد؟ اگر بگویید کاری نمیکنم که قاتل عزیزانم با خطر روبرو شود به همان خدایی که روزیش را میخورید اما قبولش ندارید دروغ میگویید، و اگر در هر یک از این موارد او را مستحق مرگ بدانید ( کاری نکنید و فقط مستحق مرگ بدانید) تمام ان بافته های شما ، مبنی برظا لمانه بودن حکم اعدام باد فناست.
به راستی کدامین مجازات میتواند پاسخ گوی جنایتی همچون قتل بی گناهان باشد؟ کم نیستند کسانی که فقط و فقط از روی هوس، یا سرخوردگی اجتماعی و به جهت انتقام از جامعه و یا برای ارضائ عقده های پنهان خود مرتکب قتل میشوند. با چه ابزاری میتوان این میل ویرانگر را در انها مهارکرد؟
منتظر ادامه ی مطالب، در پستهای بعدی باشید.
بسم الله الرحمن الرحیم
اعدام(قسمت دوم):اعدام و تمدن ها
دوستان سلام
در این فصل بنا دارم در رابطه با جایگاه اعدام در قوانین جزایی تمدن ها مطالبی رو خدمتتون عرض کنم تا با هم ببینیم که ایا معترض چنین حقی داره که با دستمایه قرار دادن حکم اعدام ، اسلام رو مورد حمله قرار بده یا نه
1. وجود تناسب بین جنایت و مکافات
2.شرط باز دارندگی مجازات، برای مجرم و بقیه افراد جامعه .
که روح این دو اصل را میتوان درلایه های قوانین عادلانه ی دنیا به وضوح مشاهده کرد.
با مراجعه به متون کهن ، و کنکاشی اجمالی در قوانین کیفری کشورهای مختلف ،شاید اولین چیزی که نمود پیدا می کند اختلاف فاحش این قوانین در تعیین مجازات جرائم مختلف باشد، علی رغم این اختلاف ، اتفاق نظر انان در شناسایی یک سری جرائم و جنایات همسان ، بسیار جلب توجه می کند و می تواند مبین نزدیک بودن دیدگاههای مقننین غیر الهی با قوانین الهی و دینی ( حداقل در حوزه ی جرم شناسی اجتماعی ) باشد ، مثلا :
درسنگ نوشته ی معروف حمورابی ( پادشاه بت پرست بابل بین 1792 -1750 پیش از میلاد مسیح ) که مشتمل بر چهار هزار خط می باشد ،
و تا مدتی قبل ( یعنی قبل از کشف قانون مکتوب بر لوحی گلین در دهه ی1940 در عراق ، که مربوط به چند صد سال قبل از حکومت حمورابی بود) اولین قانون مکتوب جهان و تنها مجموعه ی قانونی کامل قبل از حضرت موسی علیه السلام تصور میشد ؛ اعمالی چون : زنای محصنه ( ارتباط نا مشروع زنان و مردان صاحب همسر) ، زنا با همسر فرزند ، تقلب در کسب ، سقط جنین ، قتل ، غارت اموال دیگران .......به عنوان بزه و عملی مجرمانه تلقّی میشد و مجازات اعدام را در پی داشت.
شما با مراجعه به عهد عتیق ( که شامل تورات ، کتب پیامبران وتاریخ بنی اسراییل می شود ) میتوانید حکم اعدام را برای قتل عمد ؛ استمناء ، زنای محصنه ، فحشا با زن پسر، همجنس بازی ، نزدیکی با حیوانات ، جادوگری و......ملاحظه کنید و در نتیجه شاهد شباهتهایی بین آن و قانون حمورابی باشید.
یا در رابطه با قصاص ، در سِِفرخروج ( بخشی از تورات ) می خوانیم : چشم در مقابل چشم ، دندان در مقابل دندان ، دست در مقابل دست ، پا در مقابل پا ، ( شبیه به انچه که در اسلام هم به ان تاکید شده ) ، و در قانون بابلیان نیز امده : فرزند در مقابل فرزند ، دختر در مقابل دختر، چشم در مقابل چشم ، اندام در مقابل اندام ،دندان در مقابل دندان ، جان در مقابل جان....
حقوق درتمدن یونان ، برخلاف قانون حمورابی یا قوانین حضرت موسی علیه السلام حکم خداوند ، یا یک پادشاه مقتدر نبود ، بلکه مبتنی بر همه پرسی ومراجعه به اراء و عقل جمعی بود ، با این حال شباهت دیدگاه انان در بزه های اجتماعی با ادیان الهی بسیار جالب به نظرمی رسد.
در نخستین قانون نوشته شده در یونان باستان ، که توسط یک سیاستمدار یونانی بنام دراکو(draco 621 پیش از میلاد) و با جمع اوری قوانین نانوشته ی عرفی ان زمان انجام شد ، اعدام به عنوان مجازاتی بازدارنده از جایگاه ویژه ای برخوردار شد. دراکو تلاش کرد تا با سخت گیری بیش از حد ، عرصه ی بزه کاری را در جامعه تنگ نماید ، تا جایی که جرمهای کوچکی چون سرقت سبزیجات ، یا میوه جاتی خاص ، مجازات اعدام را به دنبال داشت.
البته توهین به مقدسات ، قتل عمد ، بی کارگی و....حتی بی احترامی و تعرض به والدین نیز، مجرم را مستحق مرگ می ساخت . اعمال منافی عفت بعنوان بزه و جرمی اجتماعی فرد را مستوجب عقوبت می نمود ، تا جایی که قانون این حق را برای شوهر محفوظ می دانست که اگر همسر خود را در حال ارتکاب زنا مشاهده کند بتواند او را به جرم خیانت ، به قتل برساند و کسی متعرض او نشود . همچنین به قتل رساندن مردی که علنی زنای محصنه انجام دهد وجهه ای قانونی داشت.
در رابطه با قتل عمد یا با سبق تصمیم ، قاتل به اعدام محکوم میشد . اما خانواده ی قربانی مجاز بودند تا با بزه کار، به معامله نشسته و در ازای صرف نظر از اعدام وی ، جریمه یا جبران خسارت مالی دریافت کنند.
پس از دراکو و در سال594 پیش از میلاد ، به خاطر نقایصی که در قانون به چشم می خورد، ماموریت اصلاح و بازنویسی قانون، به مردی نیک سرشت به نام سولون محول شد . سولون به جهت صداقت و انصاف در قضاوت ، از شهرت و اعتباری خاص برخوردار بود.
از مهم ترین اقدامات سولون نسخ قانون جزای دراکو در جهت انسانی تر کردن قوانین کیفری و رعایت تناسب بین کیفر و بزه بود.
در مجموعه قوانین سولون اعدام تنها در قبال خیانت به کشور و قتل عمد مجاز شمرده می شد ، البته این قانون هم از مردی که همسر خود را در حال ارتکاب زنای محصنه می کشت حمایت میکرد.
حقوق رومی که مبنا و شالوده ی حقوق امروزی بسیاری از کشور ها مخصوصا اروپایی است ، از کهن ترین سنتهای قانونی جهان به شمار میرود.
در سال 509 پیش از میلاد که عمرشاهان رومی به سر امد ، مردم حکومت جمهوری را تجربه کردند و این در حالی بود که بخش عمده ی جهان تحت سلطه ی روم بود . بنا بر این تدوین قانونی جامع ضروری می نمود تا در عصر رهایی از حکومت مطلقه ی شاهان بتواند پاسخ گوی نیاز این جمهوری پهناور باشد . در سال 451 پیش از میلاد الواح دوازده گانه به عنوان اولین قانون نوشته ی روم ، موجب نو اوری در نظام عدالت کیفری شد. و در قرون بعدی با پیروزی های رومیان ، به سایر ملل جهان باستان نیز برده شد.
و هم اکنون کشورهای گوناگونی چون اسپانیا ، فرانسه ، المان ، برزیل ، آرژانتین و یوگوسلاوی قوانین خود را به پیروی ازمجموعه قوانین روم باستان نوشته اند. همین موضوع اهمیت بررسی حکم اعدام را در قوانین جزایی روم باستان نشان می دهد.
بر خلاف ده فرمان این قانون وجهه ای اخلاقی نداشت بلکه برگرفته از رسوم قضایی سایر فرهنگ ها و برای حل و فصل اختلافات میان طبقات مختلف رومی بود.
و در این میان اعدام از جایگاهی خاص برخوردار بود . برای مثال اگر کسی دامهای خود را بر روی محصولات دیگری می چرانید به دار آویخته میشد . اگر جنایتکاری انبار غله یا طویله ی کسی را به اتش میکشید ، زنده سوزانده می شد. شهادت دروغ با پرتاب از بلندی عقوبت می شد و سایرین انقدر چوب می خوردند تا می مردند. قوانین روم نسبت به کشتن والدین بسیار سخت گیرانه بود تا جایی که مرتکب را برهنه کرده و با یک خروس ، یک افعی ، یک میمون و یک سگ در یک کیسه قرار داده و به اب می انداختند.
با پایان یافتن جمهوری روم مجازات اعدام برای بیشتر جرائم از یک رسم اجتماعی خارج شده و دیگر اعمال نمیشد و در بسیاری از موارد محکومان میتوانستند با توافقی غیر رسمی بپذیرند که تبعید شوند ، اما صرفا با این هشدار که در صورت بازگشت به روم اعدام خواهند شد.
با روی کار امدن کنستانتین و گرایش وی به مسیحیت در سال 312 میلادی ، که نقطه ی عطفی در تاریخ و تمدن غربی به شمار می اید ، رفتار های غیر اخلاقی جنسی به شدت مورد مجازات قرار گرفتند و برای زنای محصنه ، زنای بامحارم و هم جنس بازی مجازات اعدام اعمال می شد.
در پایان قرن پنجم امپراطوری روم غربی با حمله ی قبایل ژرمن به تسلیم انان در امد اما امپراطوری بیزانس یا روم شرقی تا سال 1353 میلادی همچنان باقی ماند. در ادامه ی قرون وسطی حقوق رومی دوباره متداول شد و اخرین تغییرات را در توسعه ی نهاد های حقوقی اروپا ایجاد کرد.
حکومت ژوستینین (از 518 تا 565) بیانگر گذار از جهان باستان به قرون وسطی است.
در دوران این امپراطور، قوانین پیشین به علاوه ی مصوبات جدید تحت عنوان قوانین ژوستینین تدوین شد و در سال 533 با نزدیک کردن قانون به تعالیم کلیسای مسیحی ، مجموعه ی جدیدی ، در قالب کتاب اصول و مبانی قضایی به طبع رسید.
از این پس ، سایه ی کلیسا را بیش از گذشته بر عرصه ی قضایی کشور های اروپایی شاهد خواهیم بود.
دادگاه های قرون وسطائی و تفتیش عقائد ، در اروپا نمونه ها ی بارزی از بیرحمی و قساوت بود ، که حتی طعم وحلاوت دریافت ها ی جدید علمی را در ذائقه ی دانشمندان دگراندیش و حتّی موحّدان نو اندیش به تلخی بدل می کرد .
در این دوران دژخیمان اروپایی جوشاندن زنده زنده ی زندانیان ، آویزان کردن و شقه شقه کردن ودریدن شکم و.................مجرمان را به کمترین بهانه ای سر پرستی می کردند . برخوردهای وحشیانه با متهمین ؛ مثل له کردن و از بین بردن صورت ، اخته کردن و به میخ کشیدن سابقه ای طولانی دارد که بیشتر جنبه ی انتقام جویی داشت و معمولا در برخورد با جرمهای سیاسی ، یا جنایتهای بزرگ اجتماعی اعمال میشد.
چند نکته ونتیجه:
1. نمی توان منکر ان شد که درطول تاریخ پرفراز ونشیب بشر، بسیاری از مردان قانون، به خطا رفته و با افراط یا تفریط خود ( در وضع قانون یا تعیین مصادیق جرم ) ، نه تنها به برقراری عدالت کمکی نکردند ، بلکه در سایه ی حمایت قانون، به ظلم و بی عدالتی در جامعه دامن زدند، که گاهی این موضوع به نوع نگرش و تفسیرغلط انان از حقیقت عالم و وجود انسان باز می گردد. در ضمن بسیاری از مواقع این حکم شاهان بود که سرنوشت مجرمان و نحوه ی مرگ انان را تعیین می کرد نه قانون، در حقیقت کسانی که خود رافراتر از قانون و مافوق ان تصور میکردند بعضا به خود اجازه ی مداخله در روند محاکمه ی افراد و تغییر مسیر ان را به دلخواه می دادند.
2. موضع گیری بعضا مشترک و یکسان در مقابل جرائم اجتماعی موید این حقیقت است که انسانهای موحد و ملحد، ازدرک تقریبا مشابهی نسبت به بدی و خوبی ، یا زشتی و زیبایی برخوردارند، اما تفاوت دیدگاه تحلیلی انان، بعضا موجب برخی موضع گیریهای متفاوت درقبال این پدیده ها می باشد؛ که در نتیجه موجب می شود تا گاهی مبنا ی ثابت و یکسانی درمجموعه قوانین الهی و بشری مشاهده نشود تا به عنوان یک دریافت واحد، مورد توافق و پایبندی همگان قرار گیرد.
3. اینکه حقوق دانان غیر موحد، مجازات اعدام در قبال برخی جنایات را، از قوانین الهی اقتباس کرده اند یا اینکه خود به لزوم ان پی برده اند؛ بحثی است که مجال دیگری می طلبد؛ اما پذیرش هر یک از این دو احتمال می تواند مبین این حقیقت باشد که انسان با عقل حسابگر خویش، کیفر اعدام را مجازاتی ناپسند، اما در عین حال کاربردی محسوب داشته و آن را همچون جراحی اعضای فاسد بدن، پذیرفته است.
هنگامی که یونانیان دریافتند ترس از مرگ ( لااقل در بسیاری از افراد ) انان را از ارتکاب جرم باز نمیدارد ، فیلسوفانی چون افلاطون، اعدام را وسیله ای برای پاک سازی جامعه یعنی حذف خطر ناک ترین مجرمان از جامعه و به منظور حمایت از دولت معرفی میکردند.
4.مجازات اعدام در همه ی اقوام پیشین با گرایشهای الهی یا غیر الهی متداول بوده والان ، در مجموعه قوانین کیفری بسیاری از کشور های لائیک یا سکولارهم ، اعدام خودنمایی می کند،بنابراین جلوه دادن ان به عنوان نمادی از خشونت اسلام ، بی انصافی ، تحریف واقعیت وبسیار غیر کارشناسانه است.
معترض به خیال خود توانسته است بهترین بهره را ازموضوع اعدام واحساسات رقیق مخاطبین، در تیره نمودن ذهن ها از اسلام کسب نماید اما ان شاء الله در پستهای بعدی و ادامه ی بحث ، پوچ بودن ادعای اورا بیش از گذشته به نظاره خواهیم نشست.
بسم الله الرحمن الرحیم
بسا از چیزی بدتان اید حال انکه به صلاح و خیر شما باشد وچه بسا از چیزی خوشتان اید در حالی که آن به ضرر شما باشد و خداوند می داند و شما نمی دانید.
حتما جناب معترض ، خواهد گفت : من این خدای شما را قبول ندارم ، چه رسد به اینکه قانون گزاری را تنها در صلاحیت او بدانم .
بنده به ایشان عرض می کنم که با این حال اشکال اول هم چنان ، به قوت خود باقیست ، و معترض ، صلاحیت نظر دادن در حوزه ی انسان شناسی و احکام و قوانین مرتبط با ان در قالب دین را ندارد.
البته بنده تلاش خواهم کرد ، تا با دلایلی که مورد پذیرش ایشان باشد ، به بحث اعدام و بقیه ی مباحث ، در فصلهای آتی بپردازم .