سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکه بر اساس حق رفتار کند، خلق به سوی او روی خواهند آورد . [امام علی علیه السلام]
کل بازدیدها:----52727---
بازدید امروز: ----3-----
بازدید دیروز: ----2-----
رایـحه ی حقـیقـت

 

نویسنده: ریحان
دوشنبه 86/4/11 ساعت 3:55 عصر

                                                     بسم الله الرحمن الرحیم

اعدام ( قسمت سوم):پاسخ به تارنمای افشا

(نقد پاسخ آرش بی خدا به سید علی تهرانی از شاگردان آیت الله بهجت)  

                                                         

                                                                                                            

معترض مجازات اعدام را عملی غیر انسانی می داند وبدین واسطه، بد ترین تهمت ها و اهانت ها را نثار اسلام می کند .او برای اثبات نظریه ی خود ازپیش فرض ها و دلایلی سخیف و بی پایه مدد میجوید، که خواندن ان در نقدی که بر نوشتار ایشان اورده ام خالی از لطف نیست:

افشا : بشر و سایر موجودات زنده به صرف بشر بودن و زنده بودنشان دارای کرامت هستند، بشری که دارای کرامت است را نمیتوان سر برید، چشمش را در آورد و یا دستش را قطع کرد، نمیتوان او را شلاق زد، شکنجه کرد و یا زنده زنده سوزاند

جواب : به گفته ی معترض کرامت انسان و بقیه ی جان داران به حیات انان بستگی دارد .از کلام ایشان میتوان چند برداشت نمود:

1.انسان زنده کرامت دارد اما مردگان از کرامت بی بهره اند یعنی امثال سعدی ، ادیسون ،پاستور و... همه ی کسانی که بشریت نسبت به انان احساس دین میکند با مردنشان دیگر بی ارزش و بی کرامتند چون از شرط کرامت که زندگی است بی بهره اند.

2.فرقی بین جنایت کاران و اخلاق مداران نیست چرا که هر دو دسته از نعمت حیات و در نتیجه کرامت یکسان برخوردارند ودیگر تلاش برای رشد فضایل اخلاقی کاری پوچ و بی معنی است.

                                             

3.حیوانات هم از کرامت برخوردارند چون حیات دارند پس کسی حق ندارد جان انها را بگیرد و در نتیجه کشتن و خوردن انها هم نوعی توحش وعملی غیر انسانی است(بنا بر این معترض با هر بار ذبح حیوانات ؛یا خریدن گوشت از قصابی( که تا تقاضا نباشد عرضه هم نخواهد بود)و خوردن غذاهای گوشتی،عملی وحشیانه مرتکب شده است.

4.فرقی بین انسان و حیوان نیست چراکه شرط کرامت به تصور معترض حیات است و حیات درجه ندارد و اصولا بین حیات انسان و حیات حیوان تفاوتی نیست پس از کرامتی یکسان بر خوردارند

                                                                                                           

باطل بودن این عبارات نیاز به اثبات ندارد؛ هم چنان که نا پختگی ادعای معترض بسیار مشهود است. کرامت و شرافت انسان به حیات نیست، بلکه به ارزشهای اخلاقی و انسانی، علم مفید و عقلانیت او و میزان نافع بودن او برای جامعه ی بشریست. کرامت انسانی چیزی نیست که بتوان از او سلب کرد و صفتی نیست که با مرگ او نابود شود.

البته خود بشرممکن است به دست خود ، کرامت خویش را دچار خدشه کند ودر نهایت با رفتارهای ناهنجار، ان را به کلی از دست بدهد .

افشا : اگر آدمی کرامت دارد و جانش شریف است، مجرم نیز آدم هست و جان او نیز شریف است.

                                                         

جواب : همان طور که ذکر شد کرامت انسان به شاخصه های انسانی و اخلاقی اوست، و کسی نمی تواند آن را از او سلب نماید .البته من به معترض حق می دهم که حیات را تنها سرمایه ی بشری بداند و ان را ملاک ارزش گذاری وی قرار دهد؛ چرا که انسانها ی مادی و بی ایمان که مرگ را پایان راه و نابودی مطلق انسان میدانند، با نگاه پوچ انگارانه ی خود به عالم هستی ، انسان ، زندگی و جهان دور و برخود را بی هدف و پوچ می بینند . و در این بینش که هیچ محل اتکائی ندارد، ارزش های اخلاقی رنگ می بازد و بی معنی می نماید چرا که اخلاق بی قاعده و ضابطه ، توهمی بیش نیست ، که تنها ممکن است در مناظرات شعار گونه و یا برای متهم کردن دیگران به کار اید.

 افشا : اشکال ما به اسلام این است که قوانین وحشیانه و غیر انسانی دارد و این دین شایسته انسانی که در قرن 21 ام زندگی میکند نیست

ادعای معترض مفاهیمی را به ذهن، متبادر می کند :

1.اعدام وحشیانه است.

2.بواسطه ی چنین قوانین غیر انسانی ، دین اسلام ارزش پیروی ندارد.

3.هر تفکر و اندیشه ای که دارای محتوایی غیر انسانی و وحشیانه باشد مردود است.

4. انسان امروزی به خاطر اینکه در صنعت و تکنولوژی پیش رفت کرده است ، نیازی به آیین کهنه و غیر انسانی اسلام ندارد.

جواب : اولا وی باید اثبات نماید که اعدام وحشیانه است. و اونمی تواند چنین کاری بکند . زیرا عدم اعتقاد به خداوند و یک قانون جهان شمول الهی، کشکول استدلالات ایشان را از هر گونه ملاک و ضابطه ای تهی می کند . بر اساس کدامین قاعده ی مورد اتفاق، یک عمل، انسانی و یا وحشیانه محسوب می شود؟

تا ایشان قاعده نشان ندهد ، استدلال وی باطل خواهد بود، چرا که ممکن است عملی در قاموس ایشان زشت جلوه کند، اما دیگری ان را حسن ببیند. بنا براین بدون ضابطه، نه تنها خدشه ای براسلام وارد نمی اید بلکه ورود به میدان نقد آن غیر معقول و ناشی از جهلی مرکب می باشد.

همچنان که در پست قبلی، بیان شد اعدام مجازاتی منحصر به اسلام نیست و اعدام دارای جایگاه خاصی ، در تمدنهای مختلف و بعضا ملحد می باشد. بنا براین اگر قرار باشد به این واسطه اسلام کنار گذاشته شود اعتقادات مادی و الحادی هم باید به همین دلیل دور انداخته شود.

 افشا :بیگناهکار یا گناهکار بودن مسئله ای مطلق نیست، بیگناهی یا گناهکار بودن یک شخص را تنها میتوان با مقایسه رفتار او با یک سری قوانین و یا اصول اخلاقی تشخیص داد. تعریف بیگناه ازنگر اسلام چیست. .

جواب : ظاهرا معترض خود نمیداند که چه می گوید و مدعایش را خودش هم نفهمیده است .از طرفی ادعا می کند که بیگناهی یا گناه کار بودن مطلق نیست و ممکن است در دید گاه و اندیشه های مختلف، متفاوت جلوه کند .اما در ادامه می گوید : بیگناهی یا گناه کار بودن را تنها میتوان با مقایسه ی رفتار شخص، با یک سری قوانین و یا اصول اخلاقی تشخیص داد .اگر قابل تشخیص است پس غیر مطلق بودن چه معنایی دارد و اگر نیست این همه جنجال به خاطرچیست؟ معترض با این حرف تمام رشته ها ی خود را پنبه نموده وناخواسته خط بطلانی بر تمامی اعتراضات و استدلالاتش کشیده است .این که ایشان می گوید گناه و پاکی و درستکاری مطلق نیست ، به این معنی است که ضابطه ی مطلقی در جهان وجود ندارد تا ملاک و شاخصه ای برای ارزشگزاری عمل باشد.

به گفته ی معترض ( البته اگر خود را مسئول گفته های خود بداند) یک نفر ممکن است در نظر عده ای، مرتکب عمل مجرمانه ای بشود اما این عمل او در نظر دیگران کاری زیبا و بی نقص به حساب اید ومورد تحسین قرار گیرد.و در این بین معلوم نیست کدام درست می گوید و کدام به خطا رفته است ؛ بنا بر این چطور معترض به خود اجازه می دهد که احکام اسلام یا رفتار بزرگان دین اسلام،در صدر اسلام را به چالش کشیده و ان را غیر انسانی و غیر اخلاقی جلوه دهد؟

در نظر او یا هر فرد مادی، عمل انسانی یا اخلاقی چه خصوصیتت و تعریفی دارد؟در حالی که به اعتراف خود وی خط کش و ظابطه ای،در این بین، وجود ندارد .

 افشا : چهارم اینکه کشتن به هر شیوه امری محکوم است

                                                                 

من برای پاسخ به این اعتراض باطل وجدان ایشان را به قضاوت میخوانم .(البته از اینکه مجبورم با تمثیلی ناخوشایند وجدان خفته ی ایشون رو بیدار کنم ناراحتم و قبلا از ایشون معذرت میخوام ) و از ایشان سوال میکنم که اگر بین شما و فردی خصومتی رخ دهد و او برای انتقام از شما پدر تان را بکشد و تهدید کند که مادرتان را هم خواهد کشت عکس العمل شما چه خواهد بود. حال اگر واقعا به گفته های خود پای بند باشید ( که من باور نمی کنم ) حبس ابد را برای او تجویز خواهید کرد. حال اگر قاتل موفق به فرار شود و با بی رحمی تمام مادر شما را به شکلی درد ناک به قتل برساند ( که ارزو میکنم چنین اتفاقی برای هیچ انسانی رخ ندهد ) انگاه چه خواهید کرد ؟ ایا باز هم به نوشته های بچه گانه تان معتقد خواهید بود و اعدام او را غیر انسانی تلقی خواهید کرد؟

اشکالی ندارد، سعی میکنم با خوش بینی به موضوع نگاه کنم. تصور میکنیم اقای بشر دوست ما! با گزارشی که میدهد، فقط مقدمات دستگیری قاتل را فراهم میکند.اما قاتل دست بر دار نیست و از زندان پیغام میدهد که همین بلا را به سر زن و فرزند شما خواهد اورد. عاقبت از شدت کینه ای که از شما در وجود خود احساس میکند با فرار دوباره ی خود وارد منزل شما شده و زن و فرزندتان را به اسارت میگیرد شما گریه های فرزندتان را می شنوید و از التماس و ضجّه ها ی همسرتان بشدت رنج می برید و خشم ، وجودتان را فرا میگیرد. میدانید که اگر کاری نکنید زن و تنها فرزندتان به سرنوشت پدر و مادرتان دچار میشوند، از پلیس و هیچ کمکی هم خبری نیست .........و شما دسترسی به اسلحه دارید..............چه خواهید کرد؟

شاید با این ادعای ایده الی و آرمانی خود بگویید خود را سپر بلا میکنم تا تیر به عزیزانم اصابت نکند، اما میدانید که بعد از شما نوبت انها خواهد بود ومرگ شما تاثیری به حال آنها نخواهد داشت.

بله کشتن کار بدیست، بسیار زشت و غیر اخلاقی است و....... وقاتل همسرتان را با قساوت میکشد.................و شما می توانستید جلوی او را بگیرید و نگرفتید.

و حالا میخواهد................وشما چه خواهید کرد؟ اگر بگویید کاری نمیکنم که قاتل عزیزانم با خطر روبرو شود به همان خدایی که روزیش را میخورید اما قبولش ندارید دروغ میگویید، و اگر در هر یک از این موارد او را مستحق مرگ بدانید ( کاری نکنید و فقط مستحق مرگ بدانید) تمام ان بافته های شما ، مبنی برظا لمانه بودن حکم اعدام باد فناست.

به راستی کدامین مجازات میتواند پاسخ گوی جنایتی همچون قتل بی گناهان باشد؟ کم نیستند کسانی که فقط و فقط از روی هوس، یا سرخوردگی اجتماعی و به جهت انتقام از جامعه و یا برای ارضائ عقده های پنهان خود مرتکب قتل میشوند. با چه ابزاری میتوان این میل ویرانگر را در انها مهارکرد؟

منتظر ادامه ی مطالب، در پستهای بعدی باشید.


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: ریحان
جمعه 86/4/8 ساعت 1:58 صبح

                                                  بسم الله الرحمن الرحیم

اعدام(قسمت دوم):اعدام و تمدن ها

دوستان سلام

در این فصل بنا دارم در رابطه با جایگاه اعدام در قوانین جزایی تمدن ها مطالبی رو خدمتتون عرض کنم تا با هم ببینیم که ایا معترض چنین حقی داره که با دستمایه قرار دادن حکم اعدام ، اسلام رو مورد حمله قرار بده یا نه
انسان از زمانی که زندگی جمعی را تجربه کرد ، خود را در مواردی با حقوق دیگران ، مواجه و رو در رو دید ، که ممکن بود با برخی از آزادی های فردی او در تضاد باشد. و لازمه ی رعایت این حقوق محدود شدن امیال وخواسته های وی بود. اما زندگی جمعی و کلنی وار می توانست برای او منافعی داشته باشد که برای رسیدن به ان ، چشم پوشی از یک سری خواسته ها معقول می نمود . در این میان کسانی بودند که از روی حرص و زیاده خواهی یا حسادت و بی ایمانی ، برای حقوق دیگران ارزش و احترامی قائل نبودند ، و گاهی انچنان عرصه را بر دیگران تنگ می کردند ، که انها را به مقابله وا میداشتند ، و لازم می شد تا با برخوردی شدید و قهری ، مانع تکرار خطای او شوند . و در این میان چیزی مهم تر از حفظ ثبات و پایداری ارکان جامعه و امنیت و سلامت ان نبود . و گاهی این امنیت و سلامت جز با ستاندن جان فرد یاغی تحقق پیدا نمی کرد.
کسی نمیتواند منکر این واقعیت بشود که ، نفس تنبیه و عقوبت ، از جمله اعدام ، آمیخته ی با شدت ، تندی و خشونتی است ، که ذاتا برای انسان ناخوش ایند و نامطلوب است ، اما برای نیل به اهدافی بلند و متعالی ، پذیرش این امر منطقی به نظر می اید . به عبارت دیگر، بشر در طول تاریخ حیات خود ، بالوجدان در یافته است ، که امنیت و سلامت ، به عنوان یکی از ضروری ترین خواسته های زندگی اجتماعی وی ، تنها در سایه ی الزامات قانونی و شدت عمل به جا و مناسب ، البته همراه با تعلیم و تربیت ، قابل رهیافت و تحقق خواهد بود . و صد البته ، عقلا ، و واضعان قوانین اجتماعی وجزایی دنیا نیز، باعنایت به همین واقعیت ، و با داشتن درکی نسبتاً صحیح اما بسیار کلی و اجمالی از روحیات بشر ( که برای رعایت قواعد بشری و اجتماعی نیازمند به تشویق وبعضا تنبیه است ) تنبیه هایی ( به نسبت ملایم یا سخت ) را متناسب با ساختارهای اجتماعی خود و به فراخور حال مجرمین و نوع جرم ( از حیث اثر تخریبی ان بر جامعه ) وضع نموده اند . و در این میان ، دوهدف عمده ، مهم ترین دغدغه ی فکری بسیاری از آنان ، در وضع قوانین جزایی بوده است :

1. وجود تناسب بین جنایت و مکافات

2.شرط باز دارندگی مجازات، برای مجرم و بقیه افراد جامعه .

که روح این دو اصل را میتوان درلایه های قوانین عادلانه ی دنیا به وضوح مشاهده کرد.
با مراجعه به متون کهن ، و کنکاشی اجمالی در قوانین کیفری کشورهای مختلف ،شاید اولین چیزی که نمود پیدا می کند اختلاف فاحش این قوانین در تعیین مجازات جرائم مختلف باشد، علی رغم این اختلاف ، اتفاق نظر انان در شناسایی یک سری جرائم و جنایات همسان ، بسیار جلب توجه می کند و می تواند مبین نزدیک بودن دیدگاههای مقننین غیر الهی با قوانین الهی و دینی ( حداقل در حوزه ی جرم شناسی اجتماعی ) باشد ، مثلا :
درسنگ نوشته ی معروف حمورابی
( پادشاه بت پرست بابل بین 1792 -1750 پیش از میلاد مسیح ) که مشتمل بر چهار هزار خط می باشد ،
و تا مدتی قبل ( یعنی قبل از کشف قانون مکتوب بر لوحی گلین در دهه ی1940 در عراق ، که مربوط به چند صد سال قبل از حکومت حمورابی بود) اولین قانون مکتوب جهان و تنها مجموعه ی قانونی کامل قبل از حضرت موسی علیه السلام تصور میشد ؛ اعمالی چون : زنای محصنه ( ارتباط نا مشروع زنان و مردان صاحب همسر) ، زنا با همسر فرزند ، تقلب در کسب ، سقط جنین ، قتل ، غارت اموال دیگران .......
به عنوان بزه و عملی مجرمانه تلقّی میشد و مجازات اعدام را در پی داشت.
شما با مراجعه به عهد عتیق ( که شامل تورات ، کتب پیامبران وتاریخ بنی اسراییل می شود ) میتوانید حکم اعدام را برای قتل عمد ؛ استمناء ، زنای محصنه ، فحشا با زن پسر، همجنس بازی ، نزدیکی با حیوانات ، جادوگری و......
ملاحظه کنید و در نتیجه شاهد شباهتهایی بین آن و قانون حمورابی باشید.
یا در رابطه با قصاص ، در
سِِفرخروج ( بخشی از تورات ) می خوانیم : چشم در مقابل چشم ، دندان در مقابل دندان ، دست در مقابل دست ، پا در مقابل پا ، ( شبیه به انچه که در اسلام هم به ان تاکید شده ) ، و در قانون بابلیان نیز امده : فرزند در مقابل فرزند ، دختر در مقابل دختر، چشم در مقابل چشم ، اندام در مقابل اندام ،دندان در مقابل دندان ، جان در مقابل جان....
حقوق درتمدن یونان ، برخلاف قانون حمورابی یا قوانین حضرت موسی علیه السلام حکم خداوند ، یا یک پادشاه مقتدر نبود ، بلکه مبتنی بر همه پرسی ومراجعه به اراء و عقل جمعی بود ، با این حال شباهت دیدگاه انان در بزه های اجتماعی با ادیان الهی بسیار جالب به نظرمی رسد.

در نخستین قانون نوشته شده در یونان باستان ، که توسط یک سیاستمدار یونانی بنام دراکو(draco 621 پیش از میلاد) و با جمع اوری قوانین نانوشته ی عرفی ان زمان انجام شد ، اعدام به عنوان مجازاتی بازدارنده از جایگاه ویژه ای برخوردار شد. دراکو تلاش کرد تا با سخت گیری بیش از حد ، عرصه ی بزه کاری را در جامعه تنگ نماید ، تا جایی که جرمهای کوچکی چون سرقت سبزیجات ، یا میوه جاتی خاص ، مجازات اعدام را به دنبال داشت.
البته توهین به مقدسات ، قتل عمد ، بی کارگی و....حتی بی احترامی و تعرض به والدین نیز، مجرم را مستحق مرگ می ساخت . اعمال منافی عفت بعنوان بزه و جرمی اجتماعی فرد را مستوجب عقوبت می نمود ، تا جایی که قانون این حق را برای شوهر محفوظ می دانست که اگر همسر خود را در حال ارتکاب زنا مشاهده کند بتواند او را به جرم خیانت ، به قتل برساند و کسی متعرض او نشود . همچنین به قتل رساندن مردی که علنی زنای محصنه
انجام دهد وجهه ای قانونی داشت.
در رابطه با قتل عمد یا با سبق تصمیم ، قاتل به اعدام محکوم میشد . اما خانواده ی قربانی مجاز بودند تا با بزه کار، به معامله نشسته و در ازای صرف نظر از اعدام وی ، جریمه یا جبران خسارت مالی دریافت کنند.

پس از دراکو و در سال594 پیش از میلاد ، به خاطر نقایصی که در قانون به چشم می خورد، ماموریت اصلاح و بازنویسی قانون، به مردی نیک سرشت به نام سولون محول شد . سولون به جهت صداقت و انصاف در قضاوت ، از شهرت و اعتباری خاص برخوردار بود.
از مهم ترین اقدامات سولون نسخ قانون جزای دراکو در جهت انسانی تر کردن قوانین کیفری و رعایت تناسب بین کیفر و بزه بود.
در مجموعه قوانین سولون اعدام تنها در قبال خیانت به کشور و قتل عمد مجاز شمرده می شد ، البته این قانون هم از مردی که همسر خود را در حال ارتکاب زنای محصنه می کشت حمایت میکرد.

حقوق رومی که مبنا و شالوده ی حقوق امروزی بسیاری از کشور ها مخصوصا اروپایی است ، از کهن ترین سنتهای قانونی جهان به شمار میرود.
در سال 509 پیش از میلاد که عمرشاهان رومی به سر امد ، مردم حکومت جمهوری را تجربه کردند و این در حالی بود که بخش عمده ی جهان تحت سلطه ی روم بود . بنا بر این تدوین قانونی جامع ضروری می نمود تا در عصر رهایی از حکومت مطلقه ی شاهان بتواند پاسخ گوی نیاز این جمهوری پهناور باشد . در سال 451 پیش از میلاد الواح دوازده گانه به عنوان اولین قانون نوشته ی روم ، موجب نو اوری در نظام عدالت کیفری شد. و در قرون بعدی با پیروزی های رومیان ، به سایر ملل جهان باستان نیز برده شد.

و هم اکنون کشورهای گوناگونی چون اسپانیا ، فرانسه ، المان ، برزیل ، آرژانتین و یوگوسلاوی قوانین خود را به پیروی ازمجموعه قوانین روم باستان نوشته اند. همین موضوع اهمیت بررسی حکم اعدام را در قوانین جزایی روم باستان نشان می دهد.
بر خلاف ده فرمان
این قانون وجهه ای اخلاقی نداشت بلکه برگرفته از رسوم قضایی سایر فرهنگ ها و برای حل و فصل اختلافات میان طبقات مختلف رومی بود.
و در این میان اعدام از جایگاهی خاص برخوردار بود . برای مثال اگر کسی دامهای خود را بر روی محصولات دیگری می چرانید به دار آویخته میشد . اگر جنایتکاری انبار غله یا طویله ی کسی را به اتش میکشید ، زنده سوزانده می شد. شهادت دروغ با پرتاب از بلندی عقوبت می شد و سایرین انقدر چوب می خوردند تا می مردند. قوانین روم نسبت به کشتن والدین
بسیار سخت گیرانه بود تا جایی که مرتکب را برهنه کرده و با یک خروس ، یک افعی ، یک میمون و یک سگ در یک کیسه قرار داده و به اب می انداختند.
با پایان یافتن جمهوری روم مجازات اعدام برای بیشتر جرائم از یک رسم اجتماعی خارج شده و دیگر اعمال نمیشد و در بسیاری از موارد محکومان میتوانستند با توافقی غیر رسمی بپذیرند که تبعید شوند ، اما صرفا با این هشدار که در صورت بازگشت به روم اعدام خواهند شد.

با روی کار امدن کنستانتین و گرایش وی به مسیحیت در سال 312 میلادی ، که نقطه ی عطفی در تاریخ و تمدن غربی به شمار می اید ، رفتار های غیر اخلاقی جنسی به شدت مورد مجازات قرار گرفتند و برای زنای محصنه ، زنای بامحارم و هم جنس بازی مجازات اعدام اعمال می شد.
در پایان قرن پنجم امپراطوری روم غربی با حمله ی قبایل ژرمن به تسلیم انان در امد اما امپراطوری بیزانس یا روم شرقی تا سال 1353 میلادی همچنان باقی ماند. در ادامه ی قرون وسطی حقوق رومی دوباره متداول شد و اخرین تغییرات را در توسعه ی نهاد های حقوقی اروپا ایجاد کرد.
حکومت ژوستینین
(از 518 تا 565) بیانگر گذار از جهان باستان به قرون وسطی است.
در دوران این امپراطور، قوانین پیشین به علاوه ی مصوبات جدید تحت عنوان قوانین ژوستینین تدوین شد و در سال 533 با نزدیک کردن قانون به تعالیم کلیسای مسیحی ، مجموعه ی جدیدی ، در قالب کتاب اصول و مبانی قضایی به طبع رسید.
از این پس ، سایه ی کلیسا را بیش از گذشته بر عرصه ی قضایی کشور های اروپایی شاهد خواهیم بود.
دادگاه های قرون وسطائی و تفتیش عقائد ، در اروپا نمونه ها ی بارزی از بیرحمی و قساوت بود ، که حتی طعم وحلاوت دریافت ها ی جدید علمی را در ذائقه ی دانشمندان دگراندیش و حتّی موحّدان نو اندیش به تلخی بدل می کرد .

                                        


در این دوران دژخیمان اروپایی جوشاندن زنده زنده ی زندانیان ، آویزان کردن و شقه شقه کردن ودریدن شکم و.................مجرمان را به کمترین بهانه ای سر پرستی می کردند . برخوردهای وحشیانه با متهمین ؛ مثل له کردن و از بین بردن صورت ، اخته کردن و به میخ کشیدن سابقه ای طولانی دارد که بیشتر جنبه ی انتقام جویی داشت و معمولا در برخورد با جرمهای سیاسی ، یا جنایتهای بزرگ اجتماعی اعمال میشد.
                                            

چند نکته ونتیجه:

1. نمی توان منکر ان شد که درطول تاریخ پرفراز ونشیب بشر، بسیاری از مردان قانون، به خطا رفته و با افراط یا تفریط خود ( در وضع قانون یا تعیین مصادیق جرم ) ، نه تنها به برقراری عدالت کمکی نکردند ، بلکه در سایه ی حمایت قانون، به ظلم و بی عدالتی در جامعه دامن زدند، که گاهی این موضوع به نوع نگرش و تفسیرغلط انان از حقیقت عالم و وجود انسان باز می گردد. در ضمن بسیاری از مواقع این حکم شاهان بود که سرنوشت مجرمان و نحوه ی مرگ انان را تعیین می کرد نه قانون، در حقیقت کسانی که خود رافراتر از قانون و مافوق ان تصور میکردند بعضا به خود اجازه ی مداخله در روند محاکمه ی افراد و تغییر مسیر ان را به دلخواه می دادند.
2. موضع گیری بعضا مشترک و یکسان در مقابل جرائم اجتماعی موید این حقیقت است که انسانهای موحد و ملحد، ازدرک تقریبا مشابهی نسبت به بدی و خوبی ، یا زشتی و زیبایی برخوردارند، اما تفاوت دیدگاه تحلیلی انان، بعضا موجب برخی موضع گیریهای متفاوت درقبال این پدیده ها می باشد
؛ که در نتیجه موجب می شود تا گاهی مبنا ی ثابت و یکسانی درمجموعه قوانین الهی و بشری مشاهده نشود تا به عنوان یک دریافت واحد، مورد توافق و پایبندی همگان قرار گیرد.
3. اینکه حقوق دانان غیر موحد، مجازات اعدام در قبال برخی جنایات را، از قوانین الهی اقتباس کرده اند یا اینکه خود به لزوم ان پی برده اند؛ بحثی است که مجال دیگری می طلبد؛ اما پذیرش هر یک از این دو احتمال می تواند مبین این حقیقت باشد که
انسان با عقل حسابگر خویش، کیفر اعدام را مجازاتی ناپسند، اما در عین حال کاربردی محسوب داشته و آن را همچون جراحی اعضای فاسد بدن، پذیرفته است.
هنگامی که یونانیان دریافتند ترس از مرگ ( لااقل در بسیاری از افراد ) انان را از ارتکاب جرم باز نمیدارد ، فیلسوفانی چون
افلاطون، اعدام را وسیله ای برای پاک سازی جامعه یعنی حذف خطر ناک ترین مجرمان از جامعه و به منظور حمایت از دولت معرفی میکردند.
4.مجازات اعدام در همه ی اقوام پیشین با گرایشهای الهی یا غیر الهی متداول بوده والان ، در مجموعه قوانین کیفری بسیاری از کشور های لائیک یا سکولارهم ، اعدام خودنمایی می کند،بنابراین جلوه دادن ان به عنوان نمادی از خشونت اسلام ، بی انصافی ، تحریف واقعیت وبسیار غیر کارشناسانه است.

معترض به خیال خود توانسته است بهترین بهره را ازموضوع اعدام واحساسات رقیق مخاطبین، در تیره نمودن ذهن ها از اسلام کسب نماید اما ان شاء الله در پستهای بعدی و ادامه ی بحث ، پوچ بودن ادعای اورا بیش از گذشته به نظاره خواهیم نشست.


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: ریحان
جمعه 86/4/1 ساعت 1:22 صبح

                                          بسم الله الرحمن الرحیم


سیاه نمایی سوم: اعدام (قسمت اول)

                                            
دوستان سلام
به همه ی شما خیر مقدم می گم مخصوصا اون عزیزانی که با نظراتشون بنده رو مورد لطف خودشون قرار دادن .
و خدا رو شکر میکنم که بعد از وقفه ای نسبتا طولانی دوباره موفق شدم تا برای ادای تکلیفم نسبت به حقیقت ، و خیانتی که در رابطه با اون ، در نقاط مختلف دنیا در حال وقوعه ، وارد صحنه بشم ، و تلاش کنم تا در حد بضاعتم ، ذهن و دل جوانان عزیز را از لجن پراکنی های دشمنان صداقت و راستی ، پاک نگه دارم .
امروز بنا دارم در رابطه با اعدام مطالبی رو عرض کنم ؛ که توسط عده ای نا آگاه یا کج اندیش ، به عنوان نمادی از خشونت اسلام معرفی شده ، به گفته ی این افراد ، اسلام برای جان انسانها ارزشی قائل نیست ، و بی رحمانه و به بهانه های مختلف ، انسانها را به سینه ی دیوار تیر، یا چوبه ی دار میکشاند .
اقای معترض ( که در جای جای نوشتار خود ، خودش را کافر و مادی معرفی می کند و به این پوچ انگاری خود، نسبت به جهان مباهات می کند ) با عناد و دشمنی بر خاسته از ظاهربینی خود ، اسلام را به کشتار و برخورد خشونت بار با مردم متهم می سازد، و برای اثبات مدعای خود تصاویری از اعدام افراد به نمایش میگذارد ، و باز هم طبق معمول ، اصلا به اتهام محکومین اشاره ای نمی نماید .
نمی دانم چرا ایشان اینقدر سنگ مجرمین و بزه کاران را به سینه می زند و نسبت به مظلومین و بزه دیدگان بی اعتنایی می کند ! شاید خود را وکیل مدافع جنایتکاران میداند ویا بین خود وانان سنخیتی میبیند که ما از ان بی اطلاعیم.
ایشان در نوشتار خود حکم اعدام را ( در مقابل هرجنایتی که باشد ) عملی غیر انسانی می انگارد ، و بر این مدعا پافشاری میکند ، به گونه ای که حتی حکم قصاص را برای قاتلین بالفطره هم ناعادلانه می داند . وی تلاش می کند تا در پایان مطالب خود ، چنین نتیجه ای را در ذهنها به بار بنشاند ، که اساسا دینی که دراحکام جزایی خود انسانها را محکوم به مرگ کرده ، و از نعمت حیات محروم می سازد ، دین نیست.
در جواب ایشان و قبل از ورود به بحث لازم می دانم نکاتی را متذکر شوم :

نکته 1:
حقیقت ان است که ، برای اظهار نظر و به نقد کشیدن یک موضوع ، شروطی لازم وغیر قابل چشم پوشی است ، که عدم ان ها در منتقد، نشان دهنده ی عدم صلاحیت وی در این باب می باشد . وبنده این شأنیت را برای معترض قائل نیستم ، و به دو دلیل ، وی ، و همفکرانش را ، برای نظریه پردازی و تعرض به قوانین اسلامی ، از جمله احکام کیفری ان ، بی صلاحیت می دانم :
1
. عدم احاطه ی علمی و معرفتی ایشان :
از جمله شرط های لازم برا ی نقادی ، اشراف و احاطه ی علمی و معرفتی نسبت به موضوع است ( که در اینجا موضوع ، انسان و مسائل مرتبط با آن از جمله دین ، می باشد ) ، و صِرفِ داشتن احساسات ، یا دیدگاه های مخالف ، برای موضع گیری و اشکال تراشی ، کفایت نمی کند.
انسان موجودی است ناشناخته ، که هنوز از درک واقعیتها ، ظرفیت ها و قابلیتهای روحی خویش عاجز، و از کشف کامل زوایای وجودی خود ( به عنوان ذره ای کوچک ازاین عالم پهناور و بیکران)، ناتوان است . پس چگونه خواهد توانست انچه مستقیم یا غیر مستقیم ، سلامت روح و سرنوشت او را تحت تاثیر قرار می دهد به درستی در یابد ، و صواب را از نا صواب تشخیص دهد ؟ چه رسد به این که به خود اجازه ی نقد احکامی را بدهد که اساسا از حوزه ی درک و تحلیل او خارج و از حکمت جعل آن ، بی اطلاع است؟ ( البته حق پرسش گری و بحث سالم ، جهت کشف حقیقت ،همیشه و برای هر انسانی ، محفوظ است ).
2.شرط دیگر برای نقد سالم یک موضوع ، و به قضاوت نشستن آن، حقیقت طلبی در عین بی طرفی
است. وجود پیش زمینه هایِ ِذهنی ِ منفی ، پیش داوریهای غیر واقعی و متعصبانه را به دنبال داشته، و راه درک و پذیرش واقعیات را مسدود می کند.
بغض و تنفر شدیدی که معترض ، از اسلام و ادیان الهی در وجود خود احساس می کند،بزرگترین مانع تعقل صحیح وی بوده،و فرجامی مناسب را برای بحث با وی نا ممکن منماید .
نکته 2:
به اعتقاد شیعه (علاوه بر آن چه ذکر شد) قانون گزاری نیز ، در صلاحیت هر کسی نیست، و تنها ، کسی می تواند و باید، برای بشر قانون وضع نماید که:
اولا:
به مصالح انسان بیش ازخود وی ، آگاه باشد .
ثانیا:
نفع و ضرر خود را در قانون لحاظ ننماید.
بنا بر این تقنین( فقط و فقط ) در صلاحیت خداوند یکتا است ، خداوندی که غنی مطلق و بی نیازاست، و ایمان یا کفرافراد ، سود و زیانی را برای حضرتش ، در پی ندارد ، هم اوکه خالق انسان بوده وبیش از خود او، به تمام خصلتها وعلائق ، همچنین نیاز مندی ها و مصالح او، اگاه است.


....وعسی ان تکرهوا شِِِیا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم و الله یعلم و انتم لا تعلمون(بقره- 216)


بسا از چیزی بدتان اید حال انکه به صلاح و خیر شما باشد وچه بسا از چیزی خوشتان اید در حالی که آن به ضرر شما باشد و خداوند می داند و شما نمی دانید.
حتما جناب معترض ، خواهد گفت : من این خدای شما را قبول ندارم ، چه رسد به اینکه قانون گزاری را تنها در صلاحیت او بدانم .
بنده به ایشان عرض می کنم که با این حال اشکال اول هم چنان ، به قوت خود باقیست ، و معترض ، صلاحیت نظر دادن در حوزه ی انسان شناسی و احکام و قوانین مرتبط با ان در قالب دین را ندارد.
البته بنده تلاش خواهم کرد ، تا با دلایلی که مورد پذیرش ایشان باشد ، به بحث اعدام و بقیه ی مباحث ، در فصلهای آتی بپردازم .


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: ریحان
سه شنبه 86/3/8 ساعت 3:10 عصر

                                                                           

چه گویم  مادر، که قبر پنهان تو فریاد ترین سکوت تاریخ است 

                                                    

جان ما به فدای مادر غریب و مظلومه ی سادات


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: ریحان
سه شنبه 86/3/8 ساعت 9:41 صبح

                      بسم الله الرحمن الرحیم


دومین سیاه نمایی : قطع دست به بهانه ی سرقت ؟

                                                               
دوستان سلام

موضوعی که این بار و در ادامه ی مبحث گذشته میخوام به اون بپردازم مسئله ی حکم مجازات سرقته که متاسفانه دستمایه ا ی دیگه برای تاختن به اسلام شده
از مسائل بحث بر انگیزی که طی اعصار مختلف ذهن بشر را به خود مشغول نموده معضل دزدی و تعرض به اموال دیگران میباشد.اگر چه حاکمان بسیار کوشیده اند تا با این پدیده مقابله و ان را مهار نمایند و اندیشمندان تلاشها نموده اند تا برای مداوای این بیماری اجتماعی به درمانی نافع نایل شوند با این حال موفقیت انان در بیشتر موارد بسیا ر ناچیز و یا حد اقل موقتی بوده
برخی در احکام جزایی خود حبس را تنبیهی مهار کننده به حساب اورده اند برخی تازیانه و شکنجه را کار گشا دانسته اند و برخی رسوا نمودن بر سر کوچه بازار و تبعید و برخی درمان سرقت را اعدام سارق دانسته اند .حتی در برخی کشور های به ظاهرمتمدن امروزی به جرم سرقت مالی هر چند ناچیز قانون این حق را برای صاحب مال محفوظ میداند که خود اقدام به قتل سارق بنماید. و در این میان حکم اسلام برای مقابله با این عفونت جامعه قطع دست میباشد.

والسارق والسارقه فاقطعوا ایدیهما جزاء بما کسبا نکلا من الله والله عزیز حکیم (سوره مائده آیه 38)


دست مرد و زن دزد رابه کیفر عملشان ببرید این عقوبتی است که خدا برای انان مقرر داشته و خدا ( بر هر کاری) مقتدر و( به مصالح خلق ) داناست.

البته در قطع دست به حد اقل اکتفا میشود به این معنی که درمرتبه ی اول باید چهار انگشت دست راست سارق از انتهای ان به طوری که انگشت شست و کف دست او باقی بماند بریده شود(بند الف از ماده201 قانون مجازات اسلامی)
دراین رابطه دو گروه از روی نا اگاهی مسیر افراط و تفریط را در پیش گرفته اند :
یک دسته کسانی هستند که متعصبانه خواستار برخوردی بسیار قاطع وسختگیرانه نسبت به مجرمین و دست درازکنندگان به حریم اقتصادی افراد جامعه می باشند و حکام و قضات اسلامی را به اهمال کاری در رابطه با بحث سرقت و سارقین متهم می کنند.انها معتقدند برای اینکه در کشور ما امنیت بر قرار شود باید مثل کشور عربستان دست هر دزدی را چه کوچک و چه بزرگ بدون ترحم قطع نمود تا دیگر کسی به خود جرات چنین کاری را ندهد .و برای اثبات ادعای خود به بازارهای عربستان اشاره میکنند که صاحبان دکان ها با خیالی اسوده و بدون قفل کردن درمغازه برای نمازبه مسجد می روند و کسی هم جرات سرقت ندارد.
دسته دوم علی رغم پذیرش اینکه سرقت جرم است و باید با مجرمین برخورد کرد هر گونه مجازات فیزیکی را در مورد سارق غیر انسانی تلقی می کنند و در این میان بخشی از شدید ترین اعتراضات این افراد متوجه حد سرقت در اسلام می باشد که آنرا غیر متمدنانه وبه دور از انسانیت می دانند .
البته کسانی هم هستند که این قضیه را نه از سر دلسوزی وبرای دفاع از حقوق انسانها بلکه برای رسیدن به اهداف شوم خود دنبال می کنند . کسانی که اعتقادی به ادیان الهی مخصوصا اسلام نداشته وآن را زاییده ی توهم و جهل بشری میدانند . آنها برای اثبات مدعای خود و باطل نمایاندن دین سعی در پیدا کردن نقطه ضعف و بزرگنمایی آن در عرصه ی رسانه ها و در نتیجه ایجاد تنفر در اذهان دارند و یکی از این سوژه های جذاب برای آنان مسئله ی حد سرقت میباشد.
از جمله معترض که تلاش میکند تا با درج تصاویری از قطع دست در وب سایت خود ، با بی انصافی تمام این مجازات اسلامی را زیر سوال ببرد.
حال باید ببینیم آیا چنین است که در احکام جزایی اسلام برای سرقت با هر شرایطی و به هر مقدارمجازات قطع دست در نظر گرفته شده وملاحظه ی حال افراد در تعدیل حکم قاضی و حاکم تاثیر ندارد ؟

                                                                                
ایا در اسلام مقرر شده دست یک انسان فقیرکه از سر نداری و احتیاج مجبور به سرقت شده قطع گردد و تا آخر عمر طعم معلولیت را بچشد آن هم برای مالی شاید نا چیز و کم ارزش؟
واقعیت چیزی جز این است که تصور می شود .برای قطع دست در احکام جزائی اسلام حدود 23 شرط ذکرگردیده که قاضی موظف است با دقت و وسواس آنها را مورد بر رسی قرارداده و وضعیت مالی سارق ، نحوه ی سرقت ، مقدار مال سرقت شده و موقعیت جامعه را ازحیث اقتصاد بررسی و در صدور حکم خود لحاظ نماید .
مثلا اگر کسی که از روی گرسنگی یا اضطرار( نیازشدید مالی) دزدی کند دست او قطع نمی شود .این چنین نیست که اگر ژان والژانی پیدا شود که بخاطر گرسنگی زن و فرزندش قرص نانی بدزدد با بی رحمی به 5 سال زندان با اعمال شاقه محکوم شود و بخاطر فرارهای مکرر و ناموفق محکومیت او به20 سال افزایش یابد .
مدتی قبل شاهد فیلمی سینمایی بنام رابین هود بودم که کارگردان فیلم با بی انصافی تمام صحنه ای غیرواقعی از قطع دست یک زندانی اسیر انگلیسی از ساعد را در زندان ترکان عثمانی (که در این فیلم نماد مسلمانها بودند ) به تصویر کشیده بود ان هم به بهانه ی سرقت یک قرص نان .
بند 10 از ماده 198 قانون مجازات اسلامی به همین موضوع اشاره میکند که :( سرقت در صورتی موجب حد میشود که )......سارق مضطر نباشد.
از جمله شرطهایی که مانع قطع دست سارق میشود سرقت در دوران قحط سالی و فقر عمومی است.
بند 12 ازماده 198 قانون مجازات اسلامی : (سرقت در صورتی موجب حد میشود که ).......
سرقت در سال قحطی صورت نگرفته باشد.
قطع دست ، مجازاتی است که اسلام برای انسانهای تنبل و مرفهی تجویز نموده که نه از سر فقر بلکه بخاطر فزونی طلبی و برای تن به کار ندادن اقدام به سرقت میکنند.

                                                                   

در مکه زنی از اشراف و ثروتمندان قریش سرقت کرد ؛ رسول اکرم (ص) وقتی مطلع شدند او را در محکمه ی عادله ی قضاوت به قطع دست محکوم کردند . بزرگان قریش واسطه شدند تا این مجازات اعمال نشود و حضرت با لحاظ تخفیف برای متهم ، به تنبیهی کمتر اکتفا کنند مثلا او را به پرداخت جریمه ای نقدی محکوم نمایند تا در خلوت ، قضیه فیصله یابد و در نتیجه آبروی قبیله محفوظ بماند. حضرت از اصرار بیش از حد انان به شدت خشمگین شدند و فرمودند : انحطاط اقوام پیشین زمانی آغاز می شد که هر گاه از طبقه ی پایین جامعه کسی جرمی مرتکب میشد بلا فاصله مجازات در حق او به اجرا در می امد اما وقتی کسی از طبقه ی بالای جامعه مرتکب همان جرم می شد مورد عفو و بخشش قرار میگرفت والله اگر دخترم فاطمه سرقت کرده بود دست او را قطع می کردم . و عاقبت این حکم عادلانه برخلاف میل اشراف مکه به اجرا در امد .


شرط دیگر برای قطع دست ورود به حریم خصوصی افراد است که از دیوار بالا رود ، قفل بشکند (و امنیت و آرامش را از خانواده ها سلب کند ).
                                                            
از شروط دیگر اینکه نسبتی خویشاوندی بین سارق و صاحب مال در بین نباشد مثلا اگر پدر ازمال فرزند دزدی نماید قطع دست اعمال نمیشود اگر چه مجازاتی متناسب برای او در نظر گرفته می شود.(بند10 از ماده 198)
و شرط دیگر انکه مال مسروقه به اندازه ی نصاب یعنی5/4 نخود طلا یا بیشتر باشد (بند 9 از ماده 198)
و اگر سارق بالغ نباشد(بند 1 از ماده 198)و اگر قبل از ثبوت جرم توبه کرده باشد(بند 5 از ماده 200 ) واگرصاحب مال از سارق شکایت نکرده باشد یا او را بخشیده باشد (بند های 1 و 2 از ماده 200) و..........حد سرقت بر او جاری نمیشود.
تازه اگر این 23 شرط لحاظ شد و سارق تمام شرایط را برای قطع دست دارا بود ، اما قاضی با بررسی حال متهم به این نتیجه رسید که جایی برای عفو و تخفیف مجازات او وجود دارد می تواند با تقلیل دادن درجه ی کیفر، آن را برای محکوم تعدیل نماید .

سارقی را برای محاکمه به محضر امیر المومنین علی علیه السلام آوردند . با بررسی هایی که انجام گرفت معلوم شد سارق تمام این شروط را دارا میباشد. در نهایت حضرت از او پرسیدند :آیا از قرآن بهره ای داری؟ گفت : سوره ی بقره را از حفظم .حضرت فرمودند دستت را به سوره ی بقره بخشیدم . و با تخفیف در مجازات وی رأفت اسلامی را برای همگان به نمایش گذاشتند .

جالب است بدانید در طی 600 سال از آغاز اسلام که قضات آزادانه و بدون مداخله حکام و صاحب نفوذان جامعه به قضاوت و صدور حکم می پرداختند فقط 4 دست بریده شد .
و این آمار شگفت انگیزبه خوبی نشان میدهد که بر خلاف ادعای باطل معترضین ، اسلام تا حد امکان بنا ندارد چنین حکم سنگینی را اعمال نماید و در نتیجه با ایجاد معلولیت، قابلیت کار و فعالیت سالم افراد را تقلیل دهد. الا این که با افزایش آمار سرقت، امنیت جامعه به خطر بیافتد که در این صورت قاضی برای توقف تعرض و تجاوز به حقوق افراد جامعه آن هم با رعایت جوانب و مصالح چنین حکمی را صادر می کند .

                                               
آیا سزاوار است با بی اطلاعی و یا غرض ورزی، حکمی را که این چنین دقیق به مصلحت مردم می اندیشد و می کوشد تا سلامت جامعه را تضمین نماید به باد انتقاد ی غیر دوستانه گرفت؟ایا قانونی که وضع شده تا جلوی تن پروری و بی عاری و ورود به حریم خصوصی افراد را بگیرد ونگزارد سارقین ان زمانی که زن و فرزند انسان آزادانه به استراحت مشغولند ، یا زمانی که با آسودگی خاطر به سفر رفته اند از دیوار بالا بروند و با شکستن قفل دسترنج سالها تلاش شرافتمندانه ی انها را به یغما ببرند قانونی ظالمانه است ؟


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: ریحان
یکشنبه 86/3/6 ساعت 3:47 عصر

                    بسم الله الرحمن الرحیم

سیاه نمایی اول: خشونت

یکی از تهمت های ناروا نسبت به اسلام ، خشن جلوه دادن این آیین آسمانیست، آن هم با دست مایه قرار دادن احکامی تنبیهی که برای دفاع از مظلومان و بی پناهان جامعه یا مهار نفس سر کش انسان های فزونی طلب یا دفع شر و فساد آشکارمفسدان وضع گردیده است .
معترض با درج تصویری در وب سایت خود ، مجازات کور شدن ان هم از راه خارج کردن حدقه های چشم را به نمایش می گذارد. صحنه ی بسیار دلخراش و ناراحت کننده ای که همراه با بیان آه و ناله و التماس های محکوم ، احساسات لطیف هر بیننده ای را بر می انگیزد .
                                              
معترض با غیر انسانی جلوه دادن این مجازات ، ان را بدوی ، غیر متمدن و بر خاسته از تفکری بربر جلوه می دهد ، اما به این نکته اشاره نمیکند که این شخص به خاطر چه جرمی محکوم به تحمل چنین مجازات سنگینی گردیده است. شاید این فرد معترض به خود زحمت نداده که با مراجعه به احکام جزایی اسلام دریابد که مجازات کور کردن فقط و فقط برای قصاص و تلافی عملی مشابه و مجرمانه آن هم از روی عمد در نظر گرفته شده ( و نه کسی که از روی خطا باعث کور شدن کسی گردد ) و این حقی است که خداوند متعال برای قربانیان جنایت لحاظ فرموده که اگر مورد ظلم و تعدی قرار گرفتند بتوانند در سایه حمایت قانون با مقابله ی به مثل ( فقط در همان حد و نه بیشتر) انتقام خود رااز ظالم بگیرند. البته این حقی است که ممکن است از سوی فرد مظلوم و به ناحق کور شده مورد عفو و گذشت قرار بگیرد.
آیه ی 45 سوره ی مائده به این موضوع اشاره میفرماید:


وکتبنا علیهم فیها ان النفس بالنفس والعین بالعین والانف بالانف و الاذن بالاذن و السن بالسن

 والجروح قصاص فمن تصدق به فهو کفاره له ومن لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الظلمون .


و( در تورات بر بنی اسرائیل) حکم کردیم که نفس را در مقابل نفس قصاص کنند و چشم را در مقابل چشم و بینی را در مقابل بینی وگوش را در مقابل گوش ودندان را در مقابل دندان و هر زخمی را قصاص خواهد بود پس هر گاه کسی به جای قصاص به صدقه ( و دیه ) راضی شود نیکی کرده و کفاره ی گناهش خواهد شد و هر کس خلاف آنچه خدا فرستاده حکم کند (و از حد قصاص یا دیه تعدی و ظلم کند ) چنین کسی از ظالمان خواهد بود .

اسلام فرد مورد جنایت را در 3 کار مخیر مینماید:
1- تقاضای قصاص نماید و از حق خود برای انتقام و تشفی خاطر استفاده نماید .
2- به قبول دیه اکتفا کند وعلاوه بر برخورداری از کمک هزینه ی زندگی در دوران از کار افتادگی ، به خاطرچشم پوشی ازانتقام  رحمت و بخشایش خدا وندی را شامل حال خود نماید.
3- کلا از او بگذرد وبا بخششی بزرگوارانه وی راشرمسار جوانمردی خود نماید.

معتر
ض چگونه حکم قصاص را که با ملاحظه ی وضعیت مظلوم وبا رعایت حال متهم وضع گردیده امری ظالمانه و غیر انسانی میداند اما نسبت به جنایت فرد مجرم که انسان بی گناهی را از داشتن چشم و دیدن عالم هستی محروم نموده سکوت می نماید . 
                                                         
شاید ایشان ویا همفکران ایشان بگویند حالا جرمی رخ داده و ظلمی صورت گرفته چه لزومی دارد که با تکرار آن کس دیگری را از نعمت بینایی محروم کنیم ومگر با این کار چشم آن فرد باز میگردد؟
در جواب آنها باید بگوییم طبق آیه ی فوق عفو وگذشت خوب است اما آیا ما میتوانیم بجای دیگران تصمیم بگیریم؟ اگر خود شما مورد چنین ظلمی واقع میشدید و سرنوشت خود را تباه شده وخود را محروم از دیدن زیباییهای دنیا آن هم برای همیشه میدیدید باز هم دم از انسانیت و گذشت میزدید یا اینکه این فقط نسخه ایست که برای دیگران می پیچید شاید شما از آن دسته کسانی باشید که میگویند اگر کسی به صورت شما سیلی زد آن طرف صورت را هم بیاورید تا سیلی بزند وشاید اگر کسی یک چشم شما را کور کند چشم دیگر را برای کور شدن عرضه کنید اما نمیدانم چرا اینجور آدمها معمولا سیلی زننده هستند و نه سیلی خورنده وادبیات خصمانه ای که شما در بیان مطالبتان بکار برده اید حکایت از این مطلب میکند.
ثانیا چرا شما فقط به بعد فردی قضیه تکیه میکنید و از بعد اجتماعی و اثر شگرف و بازدارنده ی آن در کاهش جرم و جنایت غفلت میورزید
مگر نه اینکه در همه ی جوامع کسانی هستند که تا سایه ی ترس را بر سر خود نبینند از عصیانگری و تجاوز به حقوق دیگران دست بر نمیدارند؟
و در این میان غیر از حکم کیفری اسلام کدامین مجازات میتواند علاوه بر عادلانه بودن خصوصیت بازدارندگی در مقابل این گونه افراد را دارا باشد؟


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: ریحان
شنبه 86/3/5 ساعت 6:57 عصر

                                    بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
چندی پیش یکی از دوستان ، وب سایتی رو به من معرفی کرد و از من خواست تا به اون وب سایت رفته وبا محتواش آشنا بشم . متاسفانه با سایتی شیطانی روبرو شدم که صاحبش ( که  از این به بعد ایشون رو معترض خطاب میکنم ) با استفاده از انواع شگرد ها و ترفند ها و با بهره گیری از یک سری تصاویر به تحریک احساسات مخاطبین پرداخته وبا سیاه نمایی اسلام از اون چهره ای خشونت بار پلید ودر نهایت آمیخته با خرافه به تصویر کشیده بود .صاحب وب سایت ، علی رغم اینکه سعی میکرد خودش رو آدمی با فرهنگ حقیقت جو و مبادی آداب جلوه بده با زیر پا گذاشتن اصول اخلاقی و ارزش های انسانی و با اهانت به مقدسات بیش ازچند میلیارد انسان موحد وخدا جو حقد و کینه ی خودش رو نسبت به خدا و پیامبران و ادیان الهی مخصوصا دین متعالی اسلام نشون داد وعدم پایبندی اش به ادب و اخلاق رو به نمایش گذاشت . البته من نسبت به بی ادبی ها و هتاکی های ایشون سکوت میکنم و مقابله به مثل نمی کنم چون شریعت اخلاق گرای اسلام پیروانش رو از اهانت به دیگران نهی فرموده و در ثانی نیازی به این کار نمی بینم چون کسی که از گفتار متین ودلایل محکم و منطقی برخوردار باشه لزومی به اهانت و بی ادبی حتی نسبت به دشمنانش نمیبینه حتی چنین کاری رو نا درست میدونه .
من در این وبلاگ تلاش میکنم به یاری خداوند و عنایت اهل بیت علیهم السلام به تهمت های ناروایی که از سوی ایشون و همفکرانشون متوجه اسلام میشه پاسخ بدم . البته بنا هم ندارم توجیه گر اشتباهات به ظاهر مسلمانانی باشم که فقط اسم اسلام رو یدک میکشن ولی با عدم پایبندی به اسلام بهانه به دست دشمنان و مخالفان میدن .


    نظرات دیگران ( )
<      1   2   3      

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • زنا و سنگسار 7 : تسامح در عین درایت
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • فهرست موضوعی یادداشت ها

  • مطالب بایگانی شده

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  •