سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ای مردم! هرگاه دانستید، پس به آن عمل کنید؛ شاید که هدایت یابید . [امام علی علیه السلام]
کل بازدیدها:----52546---
بازدید امروز: ----0-----
بازدید دیروز: ----0-----
رایـحه ی حقـیقـت

 

نویسنده: ریحان
پنج شنبه 86/9/29 ساعت 7:7 صبح

                                                     بسم الله الرحمن الرحیم

 سنگسار( قسمت چهارم): مصونیت از تعرض

افشا: زنان در جوامع اسلامی همواره از موقعیت فرو تر بر خوردار بوده اند و بیشتر و بیشتر تضعیف شده اند. از ا ین لحاظ جای شگفتی نیست اگر مشاهده می کنیم  که در این جوامع از گذ شته های دور تا به امروز جنایت سنگسار بیشترین قربانی را از زنان گرفته است.

دوستان سلام

در این پست امیدوارم به دو سوال و ادعا بپردازم و پاسخ هایی قانع کننده و در خور ارائه کنم:

* اول اینکه آیا اسلام به دنبال بهانه ای برای مچ گیری ، شکنجه و یا کشتن انسان ها ست؟

* و دیگر اینکه آیا بر اساس ادعای معترض ، زنان بیشترین قربانیان سنگسار هستند؟

 البته این ذهنیت ، ممکن است به دلیل آسیب پذیر بودن زنان ، در ذهن ها ایجاد شده باشد، چرا که طبق معمول، و بر خلاف مرد که بعد از ارضای غریزه ی شهوانی خود ، صحنه را ترک گفته و در پی کار خود می رود، این ، زن است که باید علاوه بر بار گناه ، بار فرزند ناخواسته و رسوایی را نیز، به دوش بکشد.

                                                                            

پاسخ :  گفتیم که یکی از راههای اثبات زنا اقرار اختیاری زنا کار( چه زن و چه مرد) می باشد و قاضی نباید در ادای کلمات اقرار، او را یاری دهد، چه رسد به اینکه بخواهد او را تحت فشار قرار داده ، وادار به اعتراف نماید . و اساسا اعترافی که از روی ترس یا شکنجه باشد در اسلام اعتباری ندارد و موجب حد نمی شود.

امام حسین علیه السلام فرمود: در عصر خلافت عمر زن حامله ای را نزد وی آوردند . عمر از منشا حاملگی او پرسید. زن گفت: این حمل بر اثر زنا است و به این ترتیب اعتراف کرد. عمر نیز فرمان داد تا او را ببرند و سنگسار کنند. علی علیه السلام او را در مسیر دید . از حاضران پرسید این زن چه کرده است؟ گفتند به زنا اعتراف کرده و عمر دستور سنگسار او را داده است. حضرت فرمود: او را نزد عمر بر گردانید. او را بر گرداندند. ایشان نیز نزد عمر آمده ، به او فرمود: آیا دستور داده ای که این زن را سنگسار کنند؟ عمر گفت: آری. حضرت فرمود: بر خود این زن تسلط داری نه بر بچه ای که در رحم اوست.عمر[ ابراز بی اطلاعی کرد و] گفت: من نمی دانستم که او حامله است. حضرت فرمود: بر تو لازم بود که این موضوع را بررسی کنی . سپس به عمر فرمود: گویا این زن را تهدید کرده و ترسانده ای و با او برخورد شدید نموده ای؟ عمر گفت: چه بسا چنین کرده باشم . حضرت علی علیه السلام فرمود: آیا نشنیده ای که رسول خدا فرمود: لا حد علی معترف بعد بلاء؟ انه من قیدت او حبست او تهددت فلا اقرار له ( یعنی: کسی که بعد از تحمل سختی و بلا اعتراف نماید حدی بر او نیست. همانا هر کسی را که در بند کنند یا حبس یا تهدید نمایند [و بترسانند] اقرار او پذیرفته نیست ). در این هنگام عمر آن زن را آزاد نمود و گفت: زنان عاجزند از اینکه فرزندی مانند علی بن ابی طالب بیاورند. اگر علی نبود ، عمر هلاک می شد.                                                        (مناقب خوارزمی . ص 80 )

 * در حالی که جنین در شکم، می تواند بهترین گواه و شاهد بر ارتکاب حرام باشد، آزاد و تبرئه شدن آن زن که بی شوهر باردار شده ، چه توجیهی می تواند داشته باشد؟

 حضرت امام خمینی ره در کتاب تحریر الوسیله می فرماید: اگر زنی بی شوهر باردار شود حد بر او جاری نمی گردد ، الا اینکه چهار مرتبه اقرار به زنا نماید یا بینه بر او اقامه شود و بر کسی سوال و تفتیش از او  در رابطه با حقیقت مطلب جایز نیست.                                                  (تحریر. ج 4 .ص 182 . مسئله 7)

 در قوانین جزای اسلامی هم بر این مطلب تاکید گردیده که : زنی که همسر ندارد به صرف باردار شدن مورد حد قرار نمی گیرد مگر آنکه زنای او از طریق یکی از راه های ذکر شده در این قانون ثابت شود[چهار بار اقرار یا شهادت چهار شاهد عادل]                                             (ماده ی73 از قانون مجازات اسلامی)

 مرحوم صاحب جواهر نیز می فرماید : به اعتقاد  ما (امامیه) اگر (زنی) بدون شوهر باردار شود حد بر او جاری نمی شود.                                                                                   (جواهر الکلام . ج 14 .ص 295) 

حضرت آیت الله مکارم در درس خارج حدود و تعذیرات خود و در ذیل همین مسئله  می فرماید: از عبارت جواهر پیداست که این مسئله اجماعی است ( یعنی همه ی فقهای شیعه به آن حکم کرده اند) البته فرقه های اهل سنت هم غیر از مالکی همین حکم را پذیرفته اند.

آیت الله مکارم در کتاب خود دلایلی را در رابطه با اثبات و توضیح  این مدعا ذکر می فرماید از جمله :

1 .  تمسک به اصل عدم جواز در اذیت بی دلیل مسلمانان و استصحاب  عدم ارتکاب فعل حرام .

2 . دیگر آنکه، دلیل باردار شدن ، گسترده تر از زنا است ، از جمله :

وطی به شبهه [یعنی مقاربت از روی اشتباه  و در تاریکی صورت گیرد ،و زنی به جای همسر تصور شده و با او مقاربت شود]، یا مقاربت در خواب [اینکه زنی در خواب و بدون اختیار مورد تعرض قرار گیرد] ، و یا احتمال اکراه و اجبار زن به این کار(زنای به عنف)، یا انتقال منی در حمام [به دلیل باقی ماندن منی مرد در کف حمام  و جذب آن از طریق نشستن زن] و... (چه باکره باشد و چه غیر باکره) ، که با وجود یکی از این احتمالات و شبهات ،حدود موضوعیت خود را از دست داده و به اجرا در نمی آید.                                                            ( انوار الفقاهه.کتاب الحدود و التعزیرات.ج1.ص189-190)

توضیح اینکه:در حق الله هر گاه بتوان احتمالا تی عقلانی بر بی گناهی یک فرد تصور نمود، همین برای تبرئه کردن و آزار نرساندن به وی ، کفایت می کند.

 

* همچنین حضرت استاد در رابطه با عدم وجوب سوال، بلکه عدم جواز آن ، دلایلی ذکر می فرماید از جمله اینکه :

 اصل ، عدم ارتکاب زنا ست [تا خلاف آن ثابت شود] و اصل ، عدم وجوب تفحص در شبهه ها ست.

حرمت تجسس در امور مسلمین و حرمت تلاش برای کشف اسرار آنان، و حرمت اشاعه ی فحشاء از دیگر دلایل  ایشان می باشد.

بنا بر آنچه ذکر شد ، این که عده ای بگویند،  واجب است جستجو و بررسی کنیم تا  بتوانیم نهی از منکر کنیم یا حد الهی را جاری نماییم  سخنی ضعیف و بی پایه است .

                                                              ( انوار الفقاهه.کتاب الحدود و التعزیرات.ج1.ص190-191)   

  * البته اگر تکرار و افزایش آن در جامعه ، موجب ترس و نگرانی ، نسبت به گسترش فساد و محرمات شود ، ممکن است حکم به وجوب بررسی و سوال شود به شرطی که باعث قطع یا تقلیل فساد شود،  همچنان که درکتاب درالمنضود ، چنین آمده است.

                                                      ( انوار الفقاهه.کتاب الحدود و التعزیرات.ج1.ص192)           

 

* ب بر اساس مطالبی که عنوان شد آیا برخورد اسلام با زنان فریب خورده ، برخوردی حمایتی و به دور از تبعیض نیست؟                                        


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: ریحان
جمعه 86/9/23 ساعت 7:32 عصر

                                                                           بسم الله الرحمن الرحیم

سنگسار (قسمت سوم):اقرار ،  گزینه ای نامطلوب

افشا: ......دسته [ای ] از افراد فکر میکنند روحانیون اسلامی یک مشت انسانهای ........ هستند که علاقه مند  به سنگسارشدن مردم و کشتن انسانهای بیگناه هستند، و معمولا معتقدند که آخوند اسلام را خراب کرده است، .....قضیه کاملا برعکس است، یعنی  اسلام آخوندها را خراب کرده است و آخوندها بیگناه هستند.............................. آخوند به ذات خود ندارد هیچ عیب، هرچه عیب است از اسلام است.

دوستان سلام
 در این پست و پستهای بعدی می خواهیم ببینیم آیا واقعا اسلام به دنبال کشتار و شکنجه ی انسان ها ست ؟

یکی از راههای اثبات زنا، اقرار و اعتراف صریح خود زناکار به گناه می باشد، البته به شرطی که این اعتراف تحت فشار و از روی اجبار نباشد، بلکه اختیاری بوده و در 4مرتبه و مجلس جداگانه تکرار شود. که در این صورت ، با اثبات جرم برای قاضی ، و در صورت تحقق دیگر شروط ، حکم سنگسار در مورد وی صادر می گردد.
 اما سوال اینجاست که آیا اسلام از این گونه اعتراف ها که مرگ و رسوایی را به دنبال دارد ، استقبال می کند تا از آن در خلق صحنه هائی خون بار  و وحشت آفرین مدد جوید؟ یا اینکه هدف دیگری را از وضع قوانین جزایی سخت ، دنبال می کند؟
حقیقت آن است که، اسلام اساسا از اظهار و اعتراف به گناه در حضور دیگران ، چه از روی جسارت و جرات ،و چه شرمساری و ندامت ، به عنوان عملی نا پسند و مذموم نهی می نماید و اعتراف بندگان به گناه را  تنها در آستان ربوبی حضرت حق، مجاز می شمرد .
گاهی این اعتراف جلوه ای دیگر می یابد به این معنی که معترف با این کار خود می خواهد خود را در معرض  تنبیه و مجازات قرار دهد تا از بار سنگین گناه و عذاب وجدان خلاصی یابد.
بر اساس آموزه های دین، اجرای حدود، از جمله سنگسار ، انسان گناهکار را از پلشتی گناه ، تطهیر ، و او را لایق بهشت می کند ، اما اسلام کسی را به اعتراف ترغیب نمی نماید ، چرا که بنای اسلام بر تحول درونی افراد و توبه حقیقی آنان در خلوت ها است ، وخداوند به هیچ عنوان راضی نیست که بندگان آبروی خود را برده و در حضور دیگران ،خود را خوار و بی مقدار نمایند .

                                               
اگر کسی به زنا اقرار نماید ،گرچه این عمل می تواند  نشانه ی ندامت و دگرگونی وی باشد و تصور شود که او باید مورد تحسین قرارگیرد، اما بر خلاف این تصور ، نه تنها اسلام او را به خاطر اعتراف به گناه (در حضور دیگران)  تحسین نمی کند بلکه مجازات خود خواسته ی وی را در موردش به اجرا می گذارد.
البته در این مسیر ، حاکم شرع باید تلاش کند که تا حد امکان جرم به اثبات نرسد ؛ برای مثال اگر می بیند زبان فرد می گیرد نباید او را در ادای کلمات یاری نماید ،و به قول معروف حرف در دهان او نگذارد.بلکه باید به گونه ای نا محسوس وی را از اعتراف منصرف سازد و اگر مجرم مصر بود و اعتراف صریح نمود، او را به بهانه ای، راهی منزل نماید تا احیانا  اگر از اعتراف پشیمان شد ، با عدم مراجعه ی بعدی وی موضوع به خودی خود فیصله یابد .
در این رابطه به روایات فراوانی می توانم  استناد کنم تا شبهه ای باقی نماند اما به خاطر مجال اندک به تعدادی بسنده می کنم:
 
1. از طریق عامه (اهل سنت) وارد شده که امام علی کرم الله وجهه به شراحه که به زنا اقرار کرده بود و آثار حمل در او پیدا بود فرمود: شاید آن [مرد زناکار] در حالی که تو خواب بودی با تو زنا کرد؟شاید او تو را مجبور به این کار کرد؟ شاید مولایت تو را به عقد او در آورده و تو کتمان می کنی؟ ..... 
                                                                                       (الفقه علی المذاهب الاربعه، ج 5، ص 91)

2.از ابن عباس نقل شده که ماعز وقتی به نزد رسول اکرم آمد و اقرار به زنا نمود.حضرت به وی فرمود:وای بر تو شاید(تنها) او را بوسیدی یا (تنها) او را لمس کردی یا(تنها) به او نگاه کردی؟ گفت: نه ...........
                                                                                                             (سنن بیهقی.ج8.ص226 )

3.( ادامه ی روایت قبل از زبان ابو هریره) :...رسول اکرم به ماعز فرمود:آیا می دانی زنا چیست؟ گفت: آری با آن زن رفتاری کردم که مرد با همسر حلال خود می کند. حضرت فرمود:از گفتن این مطلب چه قصدی داری؟ گفت:می خواهم که تطهیرم کنی.[اما باز هم رسول اکرم قانع نشده] فرمود : با او دخول کردی مانند میل در سرمه دان یا عصا در شئ ؟گفت: بله ای رسول خدا.......[ علی رغم تلاش حضرت برای منصرف کردن ماعز و با اصرار او عاقبت] حکم سنگسار در مورد وی [صادر و ] به اجرا در آمد.در این بین دو نفر  ماعز را مورد سرزنش قرار دادند و به هم گفتند: خدا از او پوشاند ولی او راضی نشد الا اینکه مثل سگ سنگسار شود.
در مسیر بازگشت به اتفاق رسول اکرم به مرداری رسیدند. حضرت آنان را به خوردن  مردار امر فرمود. تعجب نمودند .حضرت فرمود رفتار شما با برادرتان از این پلیدتر بود[اشاره به اینکه غیبت و عیب جویی دیگران از خوردن مردار بدتر است] سپس فرمود: قسم به کسی که جانم به دست اوست الان وی در نهرهای بهشت شناوری می کند.            
                                                                                    (سنن بیهقی .ج8 .ص227)
 

4.ابو بصیر از امام صادق چنین نقل کرد که فرمود :در زمان خلافت امیرالمومنین (ع)مردی به محضر امام رسید و گفت : ای امیر مومنان من زنا کرده ام .مرا پاک کن.حضرت به او فرمود: از کدام طایفه و قبیله ای؟ گفت: از طایفه ی مزینه هستم.امام فرمود: آیا از قران چیزی خوانده ای؟ گفت : آ ری. فرمود: پس بخوان. مرد مقداری از آیات قران را به خوبی خواند.
امام به او فرمود: آیا مبتلا به جنون هستی؟ گفت : خیر [بلکه عاقلم] . فرمود برو تا درباره ی تو محرمانه سوال کنم . مرد رفت . اما زمانی نگذشت که مجددا برگشت و گفت : ای امیر مومنان من زنا کرده ام مرا پاک کن.امام (ع)این مرتبه از راه دیگری او را مورد سوال قرار داده فرمود: آیا همسر هم داری ؟گفت: آری .فرمود:همسرت با تو زندگی میکند؟گفت :آری .حضرت مجددا فرمود:برو تا درباره ی تو پنهانی سوال کنم .امام (ع)کسی را نزد اقوام او فرستاد و از حال آن مرد خبر گرفت . آنان گفتند :او مردی عاقل و داناست .آن مرد برای سومین بار به نزد علی (ع) آمد و سخن خود را تکرار و گناهش را بر زبان جاری کرد .علی (ع) برای سومین بار به او فرمود : برو تا درباره ا ت تحقیق کنم .آن مرد رفت و برای مرتبه ی چهارم برگشت و به گناه خود ، اعتراف کرد .امام دستور داد تا قنبر او را نگاه دارد، چون با چهار مرتبه اقرار ، گناه او ثابت شد و باید حکم سنگسار بر او جاری می شد ، اینجا بود که امیر مومنان در غضب شد و فرمود :چه زشت است که کسی از شما از این گونه گناهان را مرتکب شود آن گاه خود را در برابر چشم همه ی مردم رسوا نماید !آیا نمیشد در خانه ا ش توبه کند ؟!به خدا سوگند هر آینه توبه ی او بین خود و خدایش بهتر از این است که من بر او اقامه ی حد نمایم.
آن گاه مرد زنا کار را برای اجرای حد الهی بیرون آورد و میان مردم ندا داد : ای مردم !از خانه خارج شوید تا حد خدا بر این مرد جاری شود اما همه صورت های خود را بپوشانید تا هیچ کس دیگری را نشناسد . آن مرد را برای اقامه ی حد الهی به صحرا بردند .مرد گفت : ای امیر مومنان ! به من مهلت دهید تا دو رکعت نماز بخوانم. نمازش را خواند. سپس او را در گودالی که برای این کار آماده شده بود گذاشتند. حضرت رو به مردم کرد و فرمود: ای گروه مسلمانان این حق از حقوق خداست و هر کس حقی از خدا به گردن دارد در اجرای حد شرکت نکند، زیرا کسی که حدی [ هر حدی نه فقط زنا ] از حدود خدا بر گردن دارد نباید اقامه ی حد کند.
همه رفتند و فقط امیرالمومنین و امام حسن و امام حسین باقی ماندند.حکم خداوند به اجرا در آمد . و حضرت بر بدن آن مرد نماز گزارد و او را دفن نمود. شخصی پرسید: آیا او را غسل نمی دهید؟ امام فرمود : همانا [او] به چیزی غسل کرد که تا روز قیامت موجب پاکی است و بر امر عظیمی صبر نمود.
                                                                                                              (الکافی ج7ص188)

5.اصبغ ابن نباته نقل می کند که مردی نزد امیرالمومنین آمد و گفت یا امیرالمومنین من زنا کردم پس پاکم کن.حضرت از او روی گرداند .سپس فرمود: بنشین.[آنگاه خطاب به حضار] و فرمود: آیا عاجزید از اینکه اگر به این گناه نزدیک شدید آن را برخود مستور نگاه دارید همچنان که خدا آن را مستور نگاه داشت؟.....[اما جوان دلش آرام نشد] در نهایت بعد از اعتراف سوم حضرت فرمود: برو تا در موردت پنهانی [تحقیق و] سوال نماییم همچنان که آشکارا سوال نمودیم پس اگر بازنگشتی تو را طلب نخواهیم کرد.                             
                                         
                                           (وسائل .ج18.باب 16 از مقدمات حدود.ح16)


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: ریحان
سه شنبه 86/9/13 ساعت 9:32 عصر

                                                           بسم الله الرحمن الرحیم

 

 سنگسار(قسمت دوم): تنفر یا تطهیر؟

 
افشا:.... به نظر میرسد سنگسار کردن و چشم در آوردن و دست بریدن و این گونه رفتارها در زمان محمد خشن ترین شیوه های کشتن یک انسان به شمار میرفته اند، یعنی تلاش مسلمانان این بوده است که از سر کین خواهی و خشونت طلبی به بد ترین و خونبارترین شکل ممکن یک انسان را بکشند و وحشتناک ترین صحنه ممکن را بوجود بیاورند،.....

..... روشن است که جلوی تجاوز را نمیتوان گرفت، مسئله مهم این است که دستکم تجاوز جرم شناخته شود، و در اسلام چنین نیست. تجاوز به زنان اسیر شده در جنگ از انگیزه های اصلی مسلمانان برای شرکت در جهاد بوده و همچنان هم هست .
پاسخ: معترض ، مسلمانان را در رابطه با انحرافات جنسی به واکنشی وحشیانه آن هم از سر کین خواهی و خشونت طلبی ، متهم می نماید و از سوئی  آنان را انسان های شهوت پرست و آلوده ای معرفی می کند که یکی از اهداف اصلی آنان از شرکت در جهاد و صحنه های نبرد چیزی جز به چنگ آوردن زنان زیبا روی و تجاوز به آنان نبوده است.

 بی پایگی این ادعا،آنجایی نمود می یابد که براساس  اظهارات وی (که منکر مبدا وحیانی برای قوانین جزایی اسلامی است ) ،باید این خود مسلمانان باشند که در عین شهوت گرائی ،با وضع چنین قوانین سخت گیرانه ای ،به دست خود عرصه را بر خویش تنگ نموده باشند ، که این مطلب اصلا با عقل سازگار نیست. زیرا طبق معمول باید قانون گزاران غیر الهی نفع خود را در وضع قوانین لحاظ  نمایند ، نه اینکه کار را بر خود دشوار سازند.

در جزیره العرب پیش از اسلام هرزگی و فحشا امری عادی می نمود تا جائیکه بسیاری از زنان فاحشه به این فساد و آلودگی مشهور بوده اند به گونه ای که به آنان  زنان صاحب پرچم اطلاق می شد، زیرا بر سر در آنان پرچمی نصب شده بود تا معرف شخصیت شیطانی صاحب خانه باشد و متقاضیان را به خانه ها ی آنان رهنمون شود.

                                          

بسیاری از بزرگان و اشراف قریش همچون ابوسفیان و ..........بی پروا به این خانه های فساد رفت و آمد داشته و حتی پس از آن، رفتار جنسی خود را برای دیگران نقل می نمودند. پس با این اوصاف، اگر (بنا به ادعای معترض) این دین ، غیر الهی و ساخته و پرداخته ی بشری شهوت ران باشد  چه لزومی داشت که با وضع چنین قانون سختگیرانه ای ، رسیدن به امیال شهوانی را برای خود دشوار و بعضا نا ممکن سازند؟

در ضمن ، مجازات های اسلامی از جمله سنگسار ، زمانی در مدینه رسمیت یافت و به اجرا در آمد که دین نوپای اسلام برای گسترش و پیشرفت ، به جلب نظر و حمایت مردم نیازی مبرم داشت و ایجاد محدودیت نسبت به آنچه خو گرفته اند و اجرای مجازات هایی چنین سنگین می توانست از محبوبیت آن در بین مردم بکاهد .

بنابر این تنها توجیه قابل قبول در این رابطه الهی بودن این قوانین آن هم در جهت رعایت مصالح عمومی جامعه، با محدود کردن امیال خارج از اعتدال و مخرب آنان می باشد.

 در ثانی معترض می کوشد تا مجازاتهای اسلامی از جمله سنگسار را نوعی کین ورزی غیر عقلانی  در جهت انتقام جویی های شخصی و تنها برای زجر دادن هم نوعان خود معرفی نماید.

اما با کمی بررسی و تامل ، بطلان این ادعای معترض نیز،برای هر انسان حقیقت طلبی آشکار می گردد :

اول  اینکه اگر بنای قانون گزار کین ورزی و انتقام جویی های شخصی بود باید سخت ترین مرگها و شکنجه ها در رابطه با خیانت و ابراز دشمنی و تلاش برای ضربه زدن به اسلام اعمال می شد در حالی که این گونه نیست وبا مراجعه به منابع تاریخی معلوم  می گردد که هیچ یک از دشمنان اسلام به چنین کیفری مجازات نشدند و نیز از هیچ یک از سنگسار شد گان سابقه ی خصومتی نسبت به اسلام مشاهده و ضبط نگردیده است.حتی با جرات می توان ادعا نمود که اکثر قریب به اتفاق سنگسار شدگان در زمان رسول اکرم و امیرالمومنین صلواه الله علیهما ،کسانی بوده اند که با میل و اراده ی خود و برای پاک شدن از گناه ، و رهایی از سنگینی عذاب وجدان ، از این مجازات  استقبال کرده اند ، و این حکم به تقاضای خود آنان وپس از مراجعه ی آزادانه ومکرر و اعتراف صریحشان به زنا ، در مورد ایشان به اجرا در آمده است ، و این مطلب مبین ایمان و اعتقاد قلبی آنان به اسلام می باشد، که درک چنین واقعیتی راه را به کلی بر اتهامات واهی معترض می بندد.

دلیل دیگری که هر انسان خردمند و منصفی را به رد ادعاهای بی اساس معترض در علاقه مند بودن اسلام به زجر انسانها وا می دارد این است که علی رغم سنگین بودن مجازات زنا ،براساس معیارها و چهارچوبی که اسلام تعیین نموده ، راه اثبات آن بسیار دشوار و در موارد ی ،غیر ممکن جلوه می نماید. به گونه ای که حتی  چنین به ذهن تبادر می نماید که اسلام در حقیقت ،مجازات خطا پیشگان را به عنوان یک اصل خدشه ناپذیر و غیر قابل اغماض دنبال نمی کند بلکه آن را تنها  به عنوان عاملی بازدارنده در جهت مهار نفس سرکش بشری و در راستای صیانت از کرامت انسان ارزشهای اخلاقی جامعه مورد تاکید قرار می دهد .


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: ریحان
جمعه 86/8/11 ساعت 7:48 عصر

                                                   بسم الله الرحمن الرحیم

  سنگسار(قسمت اول): زنا در محکمه ی وجدان 

دوستان سلام 

ان شاءالله از امروز به بحث جدیدی پیرامون انحرافات جنسی و سنگسار خواهم پرداخت که از اهمیت بسزایی برخورداره ومتاسفانه به دستمایه ی دشمن برای حمله به اسلام تبدیل شده ،امیدوارم بتونم در این مجال اندک حق مطلب رو ادا کنم و مطالب ارائه شده برای خوانندگان مفید فایده باشه.

 افشا :... آیا در شریعت اسلام مکافات سنگسار وجود دارد یا نه؟...

...زنا (تماس جنسی خارج از ازدواج) اساساً جرم نیست (اما از نظر من غیر اخلاقی است) و شایسته هیچگونه مجازاتی نیست،...

...برای سنگسار توضیحی افزون بر آنچه در قبیح بودن اما جرم نبودن زنا آوردم ندارم ...

پاسخ: معترض ادعا می کند که زنا وارتباط ناسالم جنسی جرم نیست بلکه تنها عملی غیر اخلاقی است .من پاسخ توهم وی را با 3 پرسش آغاز می کنم :

اول : تعریف معترض از جرم چیست و اساسا در دیدگاه وی به کدامین عمل و با کدامین شاخصه جرم اطلاق می شود ؟

دوم : اخلاق در نظر وی چه تعریفی دارد و تلقی وی از عمل اخلاقی یا غیر اخلاقی چیست؟

وسوم اینکه: در کدامین قانون ومنشور نانوشته ای جرم بودن یا غیر مجرمانه بودن زنا را جستجو کرده و به چنین نتیجه ای رسیده است؟

اینها سوالاتی است که معترض و امثال وی هرگز پاسخ و توجیه قابل قبولی برای آن  نخواهند داشت چرا که با انکار یگانه خالق هستی و تنها واقف به مصالح بشر و تنها شایسته ی تقنین در عالم یعنی خداوند ،باب معرفت به حقایق عالم بسته شده و دست یافتن به قانونی که در بر گیرنده ی همه ی مصالح و کمالیات بشر باشد غیر ممکن خواهد بود و انسان از یک برنامه ی مدون با اصولی محکم و استواردر جهت رسیدن به رشد و تعالی محروم خواهد ماند.

آنچه برای موحدین مسلم و قطعی است آن که ، نهی و نکوهش ادیان الهی( از جمله اسلام ) ازیک فعل یا شیئ نشان دهنده ی ارتباط مستقیم آن با سر نوشت انسان و جوامع بشری بوده ، و شدت نهی شرایع آسمانی و تعیین مجازاتهای سنگین برای یک جرم یا معضل اجتماعی ، نشان گرتاثیر به سزا و تخریبی آن درسلامت وپویایی جامعه  وافراد آن در مسیر تعالی و بالندگی است.

در این میان یکی از سنگین ترین مجازات ها مربوط به انحرافات جنسی است که ممکن است با دیدی محدود و یک جانبه گرایانه بسیار تند و خشونت بار جلوه نماید.

 معترض و هم فکرانش ایجاد ارتباط جنسی مطابق میل و خارج از ضابطه یا به تعبیر دیگر زنا را مربوط به دایره ی اختیارات و آزادی های فردی هر انسانی دانسته و منع او را از ابراز تمایلات درونی ،مخالف آزادی های وی و تعدی به حریم خصوصی افراد تلقی می کنند .

                                                         

 طبق این نظر هرگاه  دونفر، بر خلاف قانون طبیعت و وجدان ، و صرفا به قصد ارضائ غریضه ی شهوانی با هم در آمیزند ، آثار این انحراف تنها دروجود آن دو خلاصه شده و از محدوده ی دو بدن فراتر نمی رود، در حالی که  براساس آموزه های دین وبر خلاف این نگاه ساده انگارانه ، تک تک کنش و واکنش های هر انسانی بر جامعه وحتی نسل های اتی بشری تاثیر مستقیم و غیر قابل انکار می گذارد.

زنا چگونه جرم نیست در حالی که هر عقل سلیمی با بررسی  آثار و تبعات  تخریبی آن از بعد فردی وجامعه شناختی ، بر جرم و ناهنجار بودن آن صحه می گذارد :

 1. افزایش  نا امنی  برای زنان و دختران در اثر شیوع این آفت اجتماعی ،

 2. فرار جوانان از پذیرش بار مسئولیت تشکیل خانواده و تن ندادن به ازدواج به خاطر نقد و سهل الوصول بودن لذات شهوانی

 3.ایجاد حس بد بینی و بی اعتمادی  در بین دختران و پسران پایبند به اخلاق و بی رغبتی  آنان  نسبت به ازدواج و تشکیل خانواده به خاطراحتمال عدم سلامت طرف مقابل ،

 4. عدم وفاداری وپایبندی جوانان به وعده ها وتعهدات خود و در نتیجه  ایجاد شکست ها،ناکامی ها و سرخوردگی ها ی عاطفی برای طرف مقابل .

 5. بالا رفتن سن ازدواج خصوصا دردختران و تشدید بحرانهای روحی و جسمی در جوانان 

 6. افزایش سوء ظن در بین همسران نسبت به سلامت یکدیگرحتی پس از گذشت سال ها زندگی مشترک ،

 7. متزلزل شدن  کانون خانواده ها  وافزایش آمار طلاق

 8. گسترش اختلافات و نزاع های  بین خانواده ها  تا سر حد قتل یا گسست روابط فامیلی

 9.طرد دختران فریب خورده از خانواده ها و در نتیجه از دست دادن حمایت مالی و اجتماعی خانواده و مجبور شدن آنان به تحمل تجرد وکار کردن برای امرار معاش

10 . جذب شدن دختران فریب خورده و فراری یا طرد شده از کانون خانواده به خانه های فساد برای تن فروشی جهت تامین امنیت و در آمد های بی مرارت

 11. ایجاد میل به تجربه ی شکل های دیگر انحرافات جنسی وگناهان بیشترو بزرگترتا جایی که افراد تلاش می کنند برای دست یابی به لذت شهوانی بیشتر به مقاربت های جمعی در آن واحد  یا حتی نزدیکی با حیوانات روی آورند.

12. از بین رفتن حیا و گسترش بی شرمی در جامعه تا جایی که دیگر برای چنین افرادی شهره شدن به گناه و بد نامی ،هیچ ناراحتی و نگرانی را در پی ندارد.         

13.  بی غیرت  وبی تفاوت شدن افراد زنا کار نسبت به سلامت خانواده و فرزندان تا جایی که دیگر حتی در قبال انحرافات جنسی همسر و فرزندان واکنشی از خود نشان نخواهند داد.

 14.  قوت یافتن احتمال گرایش زناکاران به زنای با محارم ، تا جایی که در مرتبه های بعدی انحراف حتی اعضای خانواده ها ی آنان نیز، از تعرض  مصون نخواهند بود.

15. شیوع بیماری های همه گیر و صعب العلاج مقاربتی

16. افزایش آمار سقط جنین

 

                                    

17.ولادت فرزندان بی هویت وسر راهی

18. اختلال در نسل و محرومیت فرزندان نامشروع از ارث و حمایت های خانوادگی ، فامیلی و اجتماعی

19. بحرانهای روحی و عاطفی برای کودکان سر راهی، که بعضا تا اخر عمر از آغوش گرم والدین محروم خواهند ماند و با حسرت نشناختن هویت خویش بعد از سالها تلاش نا موفق ،مایوسانه و با قلبی پراندوه این دنیا را وداع خواهند گفت .

20.  بزه کارشدن کودکانی که به خاطر عدم تجربه ی عطوفت والدین، در نهایت ، مسیرانتقام از اجتماعی را که آن را در بد بختی خود دخیل می دانند در پیش گرفته و به موجوداتی شرور و خطر ناک بدل خواهند شد (می توان به راحتی سنگدل ترین و خون خوارترین جنایت کاران تاریخ را در میان حرام زادگان و افرادی با هویت های نامعلوم یافت)

آیاهمه ی این تبعات شوم که در حقیقت گوشه ای ازآثاراین خودکامگی  بشر می باشد  دلیل موجهی نخواهد بود تا امثال معترض به خود آمده و همچنان بر حرف باطل و بی پایه ی خود اصرار نورزند؟

چگونه است که عبور از چراغ قرمز در شب آن هم در خیابانی خلوت بر اساس توافق همگان قانون شکنی و جرم تلقی شده و فرد مجرم مستحق عقوبت و پرداخت جریمه می باشد اما اقدام به این خطای اجتماعی با پیامدهایی چنین مخرب وسنگین ، در نظر معترض عملی صرفا غیر اخلاقی و نه جرمی قابل پیگرد جلوه می نماید ؟ 

به راستی چه جنایتی برای یک کودک سرراهی از این بالاتر که زن و مردی خود خواه بدون در نظر گرفتن آینده و سرنوشت وی و تنها برای اطفای شهوت و لذتی زود گذربه چنین کاری دست بزنند و بدین واسطه ولادتی نامیمون را برای او رقم بزنند .انسان جوجه ی ماشینی نیست که با بودن اب و دان و بدون درک حضور والدین به زندگی ادامه داده و به کمال مطلوب خود برسد، او نیاز دارد که در آغوش گرم والدین خود جای گیرد ، بوسیده شود و با نوشیدن هر جرعه شیر از سینه ی مادر، محبت و عشق را تجربه نماید، تا بدین سان  ساختارشخصیتی و انسانی وی شکل گیرد و تحت تربیت صحیح والدین به بار بنشیند.

 زن و مردی که بدون پذیرش مسئولیت ،این طفل را به جامعه تحمیل نموده و با بی مبالاتی و بی تفاوتی ، به ادامه ی شهوت رانی خود در مرتبه های متعدد و با افراد دیگرادامه می دهند ، چگونه خود را انسان می نامند؟

و گذشته از این ودر کنار چنین کودکان محروم ازهویت و عاطفه ، جرم و گناه جنینی که با سقط شدن ازادامه ی حیات وتجربه ی زیباییهای عالم محروم می شود چیست ؟

                                                                                                                   

                                                                              

    نظرات دیگران ( )
نویسنده: ریحان
سه شنبه 86/5/30 ساعت 7:58 صبح

                                                             بسم الله الرحمن الرحیم

اعدام (قسمت ششم) :اعدام طالبانی

 نقد پاسخ آرش بی خدا به سید علی تهرانی از شاگردان آیت الله بهجت

 

 افشا : در دین اسلام قتل عام کردن مخالفین اسلام قانونی و اخلاقی به شمار میرود و همه مردم جهان باید از این واقعیت آگاه شوند.

 جواب :این هم یکی دیگر از دروغ های معترض که اصلا حقیقت ندارد . بنده برای اثبات مدعایم به زندگی مسالمت آمیز مسلمانان و اقلیتهای دینی و مذهبی در ایران و بسیاری از کشور های اسلامی، اشاره می کنم. اختلاف نظر لزوما به معنی رو در رو شدن نیست.

اسلام نبرد و قتال را تنها در مقابل دشمنان و مخالفانی که اسلحه به دست گرفته و به مرزهای جغرافیایی ویا اعتقادی مسلمانان حمله و تجاوز کرده باشند که اصطلاحا به آنان کافر حربی گفته می شود مجاز می داند ، و برای مخالفینی که به زندگی عادی خود مشغولند و برای مسلمانان و مبانی فکری آنان تهدیدی به حساب نمی آیند ،احترام قائل شده و از تعرض به آنان شدیدا نهی می نماید .

از منظر اسلام جنگ ابتدایی با کسانی که به رویارویی با اسلام بر نخواسته اند ، عملی خود سرانه ، غیر الهی ، و نا مشروع می باشد :

و قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم و لا تعتدوا ان الله لا یحب المعتدین (بقره-190)

در راه خدا با آنانکه به جنگ و دشمنی شما برخیزند جهاد کنید لیکن ستمکار نباشید که خدا ستمکاران را دوست ندارد.

...ولا تقاتلوهم عند المسجد الحرام حتی یقاتلوکم فیه فان قاتلو کم فاقتلوهم کذلک جزاء الکافرین فان انتهوا فان الله غفور رحیم (بقره-191و192)

در مسجد الحرام با آنها قتال نکنید مگر آنکه آنها پیش دستی کنند ، در این صورت رواست که آنها را به قتل برسانید . این است کیفر ستمکاران . پس اگر دست از شرک و ستم بدارند از آنها در گذرید که خدا آمرزنده و مهربان است.

و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه و یکون الدین لله فان انتهوا فلا عدوان الا علی الظالمین(بقره-193)

و با کافران جهاد کنید تا فتنه و فساد از روی زمین برداشته شودو همه را آیین ،دین خدا باشد ،و اگر از فتنه و جنگ دست کشیدند(با آنها به عدالت رفتار کنید که) ستم جز بر ستمکاران روا نیست.

البته لازم به تذکر است : چون ماهیت و ساختار اسلام از سوی معترض مورد کند وکاو قرار می گیرد ، رفتار وحشیانه ی اقلیت های افراطی مانند طالبان یا سلفی ها وتکفیری های وهابی مسلک ، با قرائتی شاذ و ناصحیح از اسلام که مورد قبول هیچ یک از فرقه های اسلامی نیست ، نباید به عنوان نمادی از خشونت اسلام و مسلمانان تلقی یا معرفی گردد .

همچنان که کشتارهای بی رحمانه و خشونتهای غیر انسانی صلیبیون در جنگهای دامنه دار و چندین ساله شان علیه مسلمانان ، یا جنایات بی شرمانه و سازمان یافته ی عصر حاضر ، توسط دو لت مردان آمریکا یی ، در خاور میانه ، ربطی به آیین آسمانی و متعالی حضرت مسیح علیه السلام ندارد. و جنایات صهیونیستهای اشغال گر نیز ، به پای دین ارزشمند و باکرامت حضرت موسی علیه السلام نوشته نخواهد شد . چرا که این بزرگواران ، خود ،پرچم داران راستین عدالت و مبارزه با ظلم و تعدی به حقوق مظلومین و ارزشهای بشری بوده اند.

تارنمای افشا ،تلاش می کند تا جنایات گروه هایی افراطی مانند القاعده را به اسلام و مسلمانان نسبت دهد در حالی که مسلمانان خود جزء بزرگترین قربانیان خشونتهای این طایفه ی شیطانیند .

گروهی به شدت خشن و منحرف، با پیشینه ی تاریخی نه چندان دور ، که در ابتدا توسط استعمار پیر ( بریتانیای کبیر ) و برای ایجاد تفرقه در بین کشور های اسلامی و تضعیف آنان به وجود آمد و در حال حاضر و در قالبی جدید ، پیشبرد اهداف و سیاست بازیهای اربابان آمریکایی خود را در قلب خاورمیانه عهده دار می باشند .

                                                         

در عصر حاضر که می رفت تا پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران ، و با افزایش موج اسلام خواهی و گرایش جوانان و اساتید دانشگاه های غرب به سمت معنویت ، شاهد تحول ، بیداری و آمادگی انسانهای تشنه ی عدالت برای یاری آخرین مصلح بشریت باشیم ، با به صدا در آمدن زنگ خطر برای ابر قدرتها ، القاعده باهمان تعصبات وانحرافات و با همان وابستگی اسلاف خود و البته مجهزتر و سازمان یافته تر به میدان آمد تا با خدشه دار کردن و کریه جلوه دادن چهره ی اسلام ، سیر گرایش به اسلام را در نسل جوان کند نماید و از طرفی با ایجاد نا امنی ، دست اندازی زیاده خواهان ِقدرت محور به اراضی اسلامی را ممکن ساخته ، مشروع جلوه نماید .

اوج وابستگی این اقلیت و هم مسلکان منحرف آنان زمانی نمود و عینیت بیشتری می یابد که در عصر کنونی که همه ی مصلحان و اندیشمندان اسلامی راه نجات مسلمانان را رفع اختلافات و اتحاد و انسجام در همه ی عرصه ها عنوان نموده اند، اینان بر خلاف جریان در حال شکل گیری جهان اسلام ، بر طبل اختلاف و تفرقه می کوبند وبه کم ترین بهانه ای بر دیگر مذاهب اسلامی تاخته و آنان را متهم به کفر می کنند.

جمود فکری آنان در جنگ نابرابر و 33 روزه ی اسراییل علیه لبنان به نحو چشمگیری ملموس و مشهود است . برخی از علمای تند روی این مسلک با چشم پوشی از خطر فوق العاده و فزاینده ی اسراییل و صرفا به خاطر تعصبی پوچ و نا معقول نسبت به تشیع ، نه تنها ، یاری رساندن به نیروهای مقاومت حزب الله در دفاع از سرزمین خود را به هر شکلی که باشد ،تحریم نمودند ، حتی به این بسنده نکرده و سیاست مدارانشان ، طبق توافقی پنهانی ، بخشی از هزینه ها ی جنگی اسراییل از جمله سوخت جنگنده بمب افکنهای آنان را بر عهده گرفتند .

همان هایی که مبارزه با اسراییل برایشان از اولویت و حسن چندانی بر خوردار نیست ، تمام هم و توان خود را در ترور و بمب گذاری در تجمعات مردمی و غیر نظامی مسلمانان ، مخصوصا عزاداران شیعی صرف نموده و بدین سان وفاداری خود را به اربابان ضد اسلامی خود به اثبات رسانده اند.

البته خود زنی های تسلیحاتی غرب ومتهم نمودن اسلام گرایان برگ دیگری از این سناریوی شیطانی، در تحریف واقعیت ها ، برای پرده پوشی بر جنایات خود و مشوه نمودن چهره ی اسلام است که فعلا مجال پرداختن به آن نیست.

برای آشنایی با نحوه ی شکل گیری این نطفه ی ناپاک استعمار ، به کتاب خاطرات مستر همفر (جاسوس انگلیسی ) مراجعه کنید.


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: ریحان
پنج شنبه 86/4/28 ساعت 6:55 صبح

                                    بسم الله الرحمن الرحیم

اعدام (قسمت پنجم)

سلام

باز هم با شبهه ای دیگه از تارنمای افشا در خدمتتون هستم و قضاوت رو به خودتون موکول می کنم :

افشا : از این گذشته مکافات اعدام در اسلام تنها برای قاتلین نیست، این مجازات غیر انسانی در بسیاری از موارد دیگر نیز وجود دارد، از جمله روزه خواری در ماه رمضان، ارتداد، همجنسگرایی، بنابر این مخالفت انسانگرایان با مجازات مرگ تنها محدود به قصاص نمیشود.

                                                                                  

     جواب : 

بیان این مطلب از سوی سایت افشا و خصوص آرش بی خدا را خوش بینانه به حساب بی اطلاعی یا ظاهر بینی آن ها از احکام دین متعالی اسلام می گذارم و اعلام می کنم که این ادعا به شکلی که مطرح شده صحت ندارد. حکم روزه خواری یا ارتداد یا همجنس بازی و.... اعدام نیست و به صرف انجام این اعمال کسی از هستی ساقط نمی شود .

در احکام جزایی اسلام کشتن افراد فقط و فقط در دو مورد مجاز و درغیر آن دو ممنوع می باشد :

الف- قصاص در رابطه با قتل عمد

ب- اِفساد فی الارض یعنی ایجاد فتنه و تباهی ، تهدید امنیت روانی ، فکری و اعتقادی افراد جامعه ودر یک جمله به خطر انداختن سلامت جامعه ،

و در غیر این دو مورد حکم اعدام برای کسی صادر نمی گردد .

.....من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعا....... (مائده -32)

.....هرکس انسانی را بدون حق قصاص ویا بی انکه فساد و فتنه ای در روی زمین انجام داده باشد به قتل برساند ،مانند آن است که همه ی مردم را کشته باشد....

بنا بر این تنها خطا کارانی استحقاق اعدام می یابند که با ، تعرض به حریم اجتماع ، و بی اعتنایی به ضابطه های شرعی و اخلاقی جامعه ، مثلا با انجام گناه در منظر عموم ، مصداق اِفسادو تباهکاری در زمین ، بر آنان عینیت یا بد .

گناه ، همچون یک بیماری مسری ، به راحتی از شخص آفت زده به افراد سست ایمان انقال می یابد و در لایه های مختلف اجتماع ، پراکنده شده و آثار تخریبی خود را در سرنوشت جامعه ، بر جای خواهد گذاشت. کسانی که با جرم علنی خود ، قبح گناه را در اذهان کمرنگ می نمایند و موجب ترغیب دیگران به این کار می شوند ، در انحراف جامعه مسئولند و باید عواقب آن را هم پذیرا باشند .

بر خلاف تصور برخی نا آگاهان ، گناهانی که از ناحیه ی شرایع آسمانی مورد نهی و نکوهش قرار گرفته اند از قبح ذاتی بر خوردارند و اثر ویران گر خود را در روح ، جسم واندیشه ی فرد فرد جامعه باقی میگذارند ، لذا مورد نهی شدید قرار گرفته و علاوه بر ارتکاب آن ، قبح زدایی و ترویج آن نیز به شدت مذمت گردیده است و با مرتکبین علنی با قاطعیت برخورد می شود .

اما در مقابل ، با کسانی که در خلوت های خود ، گناه می کنند ، با مماشات برخورد می شود . نه به این معنی که جرمی صورت نگرفته و یا آن ها موستوجب عقوبت آخرتی نیستند ، بلکه به خاطر نشکستن حرمت دین از کیفر دنیوی آن ها چشم پوشی می شود. برای مثال فردی را در نظر بگیرید که در جامعه از ظاهری موجه برخوردار است ، اما متاسفانه ،سالیان سال در خلوت به گناهی بزرگ مثل مصرف مشروبات الکلی ، مشغول می باشد، و برای حفظ آبروی خود آن را علنی نمی کند ،این فرد از سوی قوانین کیفری اسلام مورد تعرض و بر خورد قرار نمی گیرد. حتی قانون به حمایت از وی که حریم اجتماعی دین را محترم شمرده و هنجار های مثبت اجتماعی و دینی را اگر چه به ظاهر رعایت نموده ، بر می خیزد و حفظ آبرویش را واجب می شمرد ، تا جایی که غیبت کردن و سلب آبرو از چنین افرادی حرام و از گناهان کبیره می باشد . یعنی اگر احیانا کسی از فسق پنهان او با خبر شد حق اظهار آن را در حضور دیگران ندارد ، تا نکند به خاطر ازدست دادن یکی از مهم ترین سرمایه ی انسانی یعنی آبرو ، فرصت توبه و بازگشت از او گرفته شود. اما در صورتی که فرد هنجار شکنی کند و با ارتکاب علنی این عمل حرام بی حیایی خود را به نمایش گذارد ،در معابر عربده بکشد و بد مستی نماید یا برای نوامیس مردم مزاحمت ایجاد نماید ، با وی به شدت برخورد می شود . البته حکم او در مرحله ی اول ، حتی دوم و سوم تازیانه است و اعدام نیست .اما اگر بعد از هر مرتبه مصرف آشکارای مشروبات ، در دادگاه محکوم به تحمل حدِ تازیانه شود ، و با این حال با پر رویی تمام و برای مرتبه ی چهارم ، اقدام به این کار نماید به عنوان مفسدِ فی الارض ، اعدام خواهد شد .

ارتداد هم به خودی خود ، حکم اعدام را برای کسی در پی ندارد . هستند مسلمان زاده هایی که در حال حاضر از دین برگشته و دیگر اعتقادی به خدا ندارند و دین باوری را ناشی از نا بخردی می پندارند ، اما قانون متعرض آنان نمی شود .آن ها می توانند آزادانه و آن طوری که مایل باشند بیاندیشند، و در حریم خصوصی منزل خود زندگی کنند . اما حق ندارند این ارتداد و بازگشت از اعتقادات را در بوق و کرنا نموده و با کشاندن انحراف خود ، به حیطه ی اجتماع ، برای انحراف دیگران تلاش کنند و باتبلیغات خود افراد را در اعتقاداتشان دچار تزلزل و تحیر نمایند که در این صورت و با احراز فساد انگیزی ، و صدق جنگ با خداوند ، با آن ها برخورد خواهد شد .

البته این حکم شامل پرسش و تحقیق و طرح شبهات در جمع های علمی نیست که سوال مقدمه ی علم است ، و خود اسلام به تدبر و تفکر و مطالعه در همه ی امور سفارش می کند و از پذیرش دین ، آن هم از روی احساس و بدون تحقیق نهی می نماید .( بنده صحبت در رابطه باتشویق اسلام به تحقیق و اندیشه ، و تحسینِ حقیقت پژوهی و عدم پذیرش کورکورانه دین را به فرصت دیگری موکول می کنم . )

این مطلب در موارد دیگر هم صادق است ، یعنی تا گناهی علنی نشود مجازات دنیوی را برای گناه کار به دنبال نخواهد داشت .(البته بحث گناهان اجتماعی مثل خیانت به کشور یا سعی در فاسد و معتاد کردن جوانان مستثنی است که به آن هم خواهم پرداخت.)

از آن سوی ، اسلام تجسس و ورود به حریم خصوصی افراد راممنوع و جرم اعلام نموده و به کسی اجازه ی کنجکاوی برای کشف گناهان شخصی و پنهان را نمی دهد ، اگر ماموری از دیوار منزلی بالا برود ، یا با بو کردن دهان افراد ، بخواهد پی به شراب خوردن آن ها ببرد ، یا با تحت فشار قرار دادن کسی ، او را وادار به اعتراف گناه بنماید ، در همه این موارد، خود ، مرتکب جرم شده و باید با مامور خاطی برخورد قضایی شود.در آیین اسلام تفتیش عقاید برای آشکار نمودن نهفته های درون ، جرم و گناهی قابل پی گیری است .

در اینجا مناسب دیدم تا با آوردن فرمان هشت ماده ای حضرت امام ره که بر گرفته از تعالیم ناب و ارزشمند اسلامی است ، هر گونه شبهه ای را در این رابطه بر طرف نمایم :

                                                                                                                        

                                                            

                              فرمان هشت ماده ای حضرت امام (ره) خطاب به قوای سه گانه

                                                               بسم اللَّه الرحمن الرحیم


در تعقیب تذکر به لزوم اسلامی نمودن تمام ارگانهای دولتی بویژه دستگاههای قضایی و لزوم جانشین نمودن احکام اللَّه در نظام جمهوری اسلامی به جای احکام طاغوتی رژیم جبار سابق ، لازم است تذکراتی به جمیع متصدیان امور داده شود . امید است انشاءاللَّه تعالی با تسریع در عمل ، این تذکرات را مود توجه قرار دهند:


1- تهیه قوانین شرعیه و تصویب و ابلاغ آنها با دقت لازم و سرعت انجام گیرد و قوانین مربوط به مسائل قضایی که مورد ابتلای عموم است و از اهمیت بیشتر برخوردار است در راس سایر مصوبات قرار گیرد ، که کار قوه قضاییه به تاخیر یا تعطیل نکشد و حقوق مردم ضایع نشود ، و ابلاغ و اجرای آن نیز در راس مسائل دیگر قرار گیرد.


2- رسیدگی به صلاحیت قضات و دادستانها و دادگاهها با سرعت و دقت عمل شود تا جریان امور ، شرعی و الهی شده و حقوق مردم ضایع نگردد . و به همین نحو رسیدگی به صلاحیت سایر کارمندان و متصدیان امور ، با بیطرفی کامل بدون مسامحه و بدون اشکالتراشیهای جاهلانه که گاهی از تندروها نقل میشود ، صورت گیرد تا در حالی که اشخاص فاسد و مفسد تصفیه میشوند اشخاص مفید و موثر با اشکالات واهی کنار گذاشته نشوند . و میزان ، حال فعلی اشخاص است با غمض عین از بعض لغزشهایی که در رژیم سابق داشتهاند ، مگر آنکه با قرائن صحیح معلوم شود که فعلاً نیز کارشکن و مفسدند.

 

3- آقایان قضات واجد شرایط اسلامی ، چه در دادگستری و چه در دادگاههای انقلاب باید با استقلال و قدرت بدون ملاحظه از مقامی احکام اسلام را صادر کنند ، و در سراسر کشور بدون مسامحه و تعویق به کار پر اهمیت خود ادامه دهند . و مامورین ابلاغ و اجرا و دیگر مربوطین به این امر باید از احکام آنان تبعیت نمایند تا ملت از صحت قضا و ابلاغ و اجرا و احضار ، احساس آرامش قضایی نمایند ، و احساس کنند که در سایه احکام عدل اسلامی جان و مال و حیثیت آنان در امان است و عمل به عدل اسلامی مخصوص به قوه قضاییه و متعلقات آن نیست ، که در سایر ارگانهای نظام جمهوری اسلامی از مجلس و دولت و متعلقات آن و قوای نظامی و انتظامی و سپاه پاسداران و کمیتهها و بسیج و دیگر متصدیان امور نیز به طور جدی مطرح است و اَحدی حق ندارد با مردم رفتار غیر اسلامی داشته باشد.


4- هیچ کس حق ندارد کسی را بدون حکم قاضی که از روی موازین شرعیه باید باشد توقیف کند یا احضار نماید ، هر چند مدت توقیف کم باشد . توقیف یا احضار به عنف ، جرم است و موجب تعزیر شرعی است.


5- هیچ کس حق ندارد در مالِ کسی چه منقول و چه غیرمنقول ، و در مورد حق کسی دخل و تصرف کند یا توقیف و مصادره نماید مگر به حکم حاکم شرع ، آن هم پس از بررسی دقیق و ثبوت حکم از نظر شرعی.


6- هیچ کس حق ندارد به خانه یا مغازه و یا محل کار شخصی کسی بدون اذن صاحب آنها وارد شود یا کسی را جلب کند ، یا به نام کشف جرم یا ارتکاب گناه تعقیب و مراقبت نماید ، و یا نسبت به فردی اهانت نموده و اعمال غیر انسانی - اسلامی مرتکب شود ، یا به تلفن یا نوار ضبط صوت دیگری به نام کشف جرم یا کشف مرکز گناه گوش کند ، و یا برای کشف گناه و جرم هر چند گناه بزرگ باشد ، شنود بگذارد و یا دنبال اسرار مردم باشد ، و تجسس از گناهان غیر نماید یا اسراری که از غیر به او رسیده و لو برای یک نفر فاش کند . تمام اینها جرم [و] گناه است و بعضی از آنها چون اشاعه فحشا و گناهان از کبایر بسیار بزرگ است ، و مرتکبین هر یک از امور فوق مجرم و مستحق تعزیر شرعی هستند و بعضی از آنها موجب حد شرعی میباشد.


7- آنچه ذکر شد و ممنوع اعلام شد ، در غیر مواردی است که در رابطه با توطئه ها و گروهکهای مخالف اسلام و نظام جمهوری اسلامی است که در خانه های امن و تیمی برای براندازی نظام جمهوری اسلامی و ترور شخصیتهای مجاهد و مردم بیگناه کوچه و بازار و برای نقشه های خرابکاری و افساد فی الارض اجتماع میکنند و محارب خدا و رسول میباشند ، که با آنان در هر نقطه که باشند ، و همچنین در جمیع ارگانهای دولتی و دستگاههای قضایی و دانشگاهها و دانشکدهها و دیگر مراکز با قاطعیت و شدت عمل ، ولی با احتیاط کامل باید عمل شود ، لکن تحت ضوابط شرعیه و موافق دستور دادستانها و دادگاهها ، چرا که تعدی از حدود شرعیه حتی نسبت به آنان نیز جایز نیست ، چنانچه مسامحه و سهل انگاری نیز نباید شود . و در عین حال مامورین باید خارج از حدود ماموریت که آن هم منحصر است به محدوده سرکوبی آنان حسب ضوابط مقرره و جهات شرعیه ، عملی انجام ندهند
و موکداً تذکر داده میشود که اگر برای کشف خانه های تیمی و مراکز جاسوسی و افساد علیه نظام جمهوری اسلامی از روی خطا و اشتباه به منزل شخصی یا محل کار کسی وارد شدند و در آنجا با آلت لهو یا آلات قمار و فحشا و سایر جهات انحرافی مثل مواد مخدره برخورد کردند ، حق ندارند آن را پیش دیگران افشا کنند ، چرا که اشاعه فحشا از بزرگترین گناهان کبیره است و هیچ کس حق ندارد هتک حرمت مسلمان و تعدی از ضوابط شرعیه نماید . فقط باید به وظیفه نهی از منکر به نحوی که در اسلام مقرر است عمل نمایند و حق جلب یا بازداشت یا ضرب و شتم صاحبان خانه و ساکنان آن را ندارند ، و تعدی از حدود الهی ظلم است و موجب تعزیر و گاهی تقاص میباشد . و اما کسانی که معلوم شود شغل آنان جمع مواد مخدره و پخش بین مردم است ، در حکم مفسد فی الارض و مصداق ساعی در ارض برای فساد و هلاک حرث و نسل است و باید علاوه بر ضبط آنچه از این قبیل موجود است آنان را به مقامات قضایی معرفی کنند . و همچنین هیچ یک از قضات حق ندارند ابتدائاً حکمی صادر نمایند که به وسیله آن ماموران اجرا اجازه داشته باشند به منازل یا محلهای کار افراد وارد شوند که نه خانه امن و تیمی است و نه محل توطئههای دیگر علیه نظام جمهوری اسلامی ، که صادر کننده و اجرا کننده چنین حکمی مورد تعقیب قانونی و شرعی است.


8- جناب حجت الاسلام آقای موسوی اردبیلی رئیس دیوانعالی کشور ، و جناب آقای نخست وزیر موظفند شرعاً از امور مذکوره با سرعت و قاطعیت جلوگیری نمایند . و لازم است در سراسر کشور ، در مراکز استانداریها و فرمانداریها و بخشداریها هیات هایی را که مورد اعتماد و وثوق میباشند انتخاب نمایند و به ملت ابلاغ شود که شکایات خود را در مورد تجاوز و تعدی مامورین اجرا ، که به حقوق و اموال آنان سر میزند بدین هیات ها ارجاع نمایند و هیات های مذکور نتیجه را به آقایان تسلیم ، و آنان با ارجاع شکایات به مقامات مسئول و پیگیری آن متجاوزین را موافق با حدود و تعزیرات شرعی مجازات کنند...

                               *********************************************

همانطور که خود مشاهده می کنید چکیده ی دستورات اسلام در پاسداشت حقوق فردی شهروندان ،در این فرمان تاریخی به عینیت و تبلور رسیده است ، و مبین آن است که چقدر حریم خصوصی افراد در اسلام محترم بوده و تعرض به آن جرم و بر خلاف آموزه های دینی است ( ان شاء الله در بحث انحرافات جنسی بیشتر به این موضوع خواهم پرداخت )

حال اگر برخی مامورین در انجام تکالیف محوله دچار تند روی و افرط شوند و با ِاعمال سلایق شخصی ، موجبات تکدر خاطر مردم را فراهم آورند ، ربطی به اصل نظام و اسلام ندارد.

                         اسلام به ذات  خود  ندارد  عیبی                             هر عیب که هست از مسلمانی ماست


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: ریحان
سه شنبه 86/4/19 ساعت 3:22 عصر

                                  بسم الله الرحمن الرحیم

 

اعدام ( قسمت چهارم ):کدام یک اعدام یا حبس ابد ؟

 نقد پاسخ آرش بی خدا به سید علی تهرانی از شاگردان آیت الله بهجت (بخش دوم )        

                               

دوستان سلام

در پست قبل دیدگاه تارنمای افشا نسبت به اعدام رو به نقد کشیده و بی پایه گی و غیرمنطقی بودن استدلالاتش رو به تصویر کشیدم و فکر می کنم برای اقناع هرانسان حق طلب و آزاد اندیشی کافی بود . امابه نظرم اومد خالی از فایده نباشه که نظرات معترض در رابطه با مجازات جای گزین ، یعنی حبس ابد رو که وی برای اثبات اون خیلی قلم فرسایی کرده ،براتون به نقد بکشم ،تا کسی بنده رو به بی توجهی نسبت به ادله ی وی متهم نکنه و در ضمن در متن ایشون نکاتی وجود داره که با نقل اونها اندیشه ی باطل و تلقی غلطشون ، نسبت به امور اطرافشون، بیش از گذشته برای شما آشکار می شه:

معترض بعد از اینکه اعدام را وحشیانه قلمداد می کند به عنوان بهترین گزینه و جایگزین ، حبس ابد را مطرح کرده و با نقل برخی آراء موافق، سعی در اثبات مدعای خود می نماید .

افشا : مجازات حبس ابد و حبس های طولانی مجازات های بسیار سنگینی هستند و ما را به همان هدفی که سید علی مطرح کرده است(نوعی هشدار اجتماعی برای پیش گیری از جرم) میرسانند، حتی ممکن است گفته شود مجازات حبس ابد تاثیر بیشتری بر اجتماع میگذارد زیرا ابدی و دائم و مدت دار است، در حالی که اعدام فقط یک لحظه است و میگذرد .

پاسخ : بیان این جمله از سوی معترض نشان می دهد که وی علی رغم موثر دانستن اعدام ، حبس ابد را به جهت طولانی و دائمی بودن ، کاربردی تر و موثر تر می داند . معلوم نیست بر اساس کدامین ملاک و معیار غیر قابل خدشه این مطلب را عنوان کرده و بران پا فشاری میکند؟جالب است که بدانید ، در مقابل هم اندیشان معترض ، کسانی هم هستند که به عنوان طرفداران کیفر های جامعه مدار، مجازات حبس و زندان راغیر انسانی ، کم فایده و در مواردی با تاثیر عکس معرفی می نمایند . به نظر آنان کیفر های سالب آزادی ، علاوه بر هزینه های بالایی که بر دولت و جامعه تحمیل می کند، میتواند منشا لطماتی بعضا جبران ناپذیر برای خود بزهکاران و خانواده های انان باشد از جمله در زمینه های : 1. بهداشتی( ا نتقال ایدز و بیماری های همه گیر )2. جرم شناختی( تکرار جرم و اعتیاد، مبادله و انتقال شیوه های جرم و تجربیات زندانیان به یکدیگر) 3. ایجاد عقده های روحی و معضلات رفتاری 4.ایجاد عقده ها و انحرافات جنسی ، یا نا هنجاری های اخلاقی و5. اجتماعی (انقطاع شغلی و خانوادگی) و....
بنا بر این معترض به هیچ عنوان نمی تواند ادعا کند مجازات حبس بهترین،کاربردی ترین و بی نقص ترین گزینه های موجود می باشد.

                               

افشا : (Adam Bedeau) آدام بیداو از فلاسفه سیاسی معاصر نیز دلیل جالبی در دفاع از حبس ابد علیه اعدام دارد. استدلال او بر این مسئله استوار است که با اعدام اشخاصی که ممکن است در آینده دست به قتل بزنند جان چند نفر انسان بیگناه را میتوان نجات داد؟ در خوشبینانه ترین حالت ممکن است کشتن 5 تن از خطرناک ترین قاتلان، در آینده موجب حفظ جان 5 نفر آدم بیگناه شود، اما هرچقدر این رقم بالاتر برود، تعداد افراد بیگناهی که جانشان ممکن است در آینده با کشتن قاتلان حفظ شود کمتر میشود، مثلاً ممکن است کار بجایی برسد که هزار شخص را مجبور شویم بکشیم تا 1 شخص بیگناه کشته نشود، این است که کشتن یک شخص به دلیل اینکه او ممکن است در آینده اشخاص دیگری را بکشد کاری غلط است.

پاسخ :  به این استدلال سبک و بی مایه ، که در فضایی تخیلی و به دور از واقعیت ترسیم شده توجه کنید .

1- از جلوه های توهم ، در این فرضیه آن است که برای یک قاتل ، تنها امکان ارتکاب یک قتل تصور شده، و بر همین اساس ، هر قاتل ، فقط برای یک نفر خطر آفرین محسوب گردیده ، تا جایی که کشتن 5 قاتل خطرناک در خوش بینانه ترین حالت ، فقط جان 5 نفر را در آینده حفظ خواهد کرد. در حالی که قاتل ، در صورت تمایل و مهیا بودن شرایط ، توانایی جان ستاندن از هزاران انسان را داراست . بنا بر این کشتن یک قاتل حفظ یک نفر نیست ، بلکه صیانت از کل افراد یک جامعه است .

2- اگر به گفته ی شما ، کشتن هزار نفر به خاطر یک نفر ، غیر منطقی و غیر انسانی است ، آیا حبس ابد هزار نفر ، به خاطر یک نفر ، منطقی و مطابق معیارهای انسانی است ؟ هر دلیلی که حبس هزار نفر را برای یک نفر توجیه کند ، کشتن هزار نفر به خاطر یک نفر را هم توجیه خواهد کرد. و اگر ادعا کنید که این امر در خارج ، تحقق نیافتنی است ، خود به پوچ و غیر علمی بودن اصل استدلال اعتراف نموده اید.

افشا: یکی از دیگر مشکلات اعدام این است که ممکن است شخصی بیگناه اعدام شود و در آینده معلوم شود که او بیگناه بوده است، در چنین شرایطی دیگر هیچ کاری از کسی ساخته نیست، اما اگر مجرمین حبس شوند و بیگناهی آنها اثبات شود میتوان آنها را از زندان بیرون آورد. تا زمانی که مجازات مرگ وجود دارد احتمال کشته شدن افراد بیگناه نیز وجود دارد. .

 پاسخ : البته این ، احتمالی منطقی است و نمی توان منکر ان شد. اما نباید این واقعیت را هم فراموش کرد که شانس وقوع این احتمال ( یعنی بی گناه بودن متهم ) کم و بیش در همه ی پرونده های قضایی ، وجود دارد. با این حال آیاشما فکر می کنید ، فقط این ، حکم اعدام است که جبران ناشدنی است و جبران بقیه ی کیفر ها برای افراد بی گناه امکان پذیر است؟ جوان بی گناهی را تصور کنید که بخاطر خطای قاضی و بنا به حکم دلخواه شما ، به حبس ابد محکوم شود و در اواخر عمر معلوم شود که بی گناه بوده ،به نظر شما چه چیزی می تواند این عمر گران مایه را که در چهار دیواری سلول ها و بدور از لذائذ و خوشی ها ی جوانی و در اوج محرومیتها سپری شده و به هدر رفته، جبران نماید؟ و یا خانواده ی متلاشی شده اش را به او باز گرداند ؟ هم چنین کسی که تازیانه خورده و بعد معلوم شود مستحق مجازات نبوده و یا کسی که در اثر تهمتی ناجوان مردانه ، آبروی خود را از دست داده ، واقعا چه چیزی می تواند آبروی از دست رفته ی او را باز گرداند و درِ دهانِ خلایق را ببندد؟ غیر از این ، چند درصد احتمال آن وجود دارد که پرونده ای پس از صدور حکم ، و پس از طی سالیان ، دوباره به گردش در اید؟و تازه ،از کجا معلوم که قضات با بررسی مجدد پرونده، به حقیقت موضوع پی برده و پس از این همه سال حکم حقیقی را در مورد متهم صادر نمایند ؟ با این تفاصیل، ایا منطقی است که به صرف چنین احتمالاتی ، همه ی قوانین تنبیهی و کیفری را تعطیل کرد ؟

افشا: آقای سید علی فکر میکند حتماً باید به یک نفر شلیک کرد یا قسمتی از بدن او را جدا کرد که او تنبیه شود،اما با این حال هدف از تنبیه مجرمین این نیست که دیگران بترسند ، در دیدگاه انسانگرایانه نمیتوان یک نفر را قربانی کرد تا دیگران از مرگ او درس بگیرند. نظم و آرامش و تعالی را نمیتوان هیچگاه با ارعاب و وحشت افکندن به جامعه هدیه کرد

پاسخ : در وضع قوانین تنبیهی ، نیت قانون گزار ،ایجاد محیط رعب و وحشت در کل جامعه نیست، اگر چه لاجرم چنین تاثیری هم از آن برای عده ای خاص ، قابل تصور و پیش بینی است

دیگر آن که کشتن قاتل ، فقط بخاطر پیش گیری از تکرار جرم از سوی دیگران نیست ، بلکه اثرات ارزشمند دیگری هم در تشریع آن متصور است ، از جمله : 1- پالایش جامعه از عناصر نامطلوب با ضریب خطر آفرینی بالا ( انچنان که افلاطون و برخی از فلاسفه به آن اذعان نموده اند) ، 2- حمایت از مظلومین و طبقه ی آسیب پذیر جامعه، 3- پیش گیری از انتقام جویی های شخصی و نزاعهای خونین طایفه ای و خانوادگی و.....

افشا : یک شخص مجرم یا سهواً جرمی را مرتکب میشود و یا اینکه به دلیل طرز تفکر غلطش جرمی را مرتکب شده است، در یک جامعه مدرن و سالم به این شخص مجرم باید آموخت که کردار و پندارش غلط بوده است و تا زمانیکه کارشناسان تشخیص بدهند که این شخص به اندازه کافی تادیب شده است و خطری برای اجتماع ندارد باید او را از اجتماع دور نگاه داشت

پاسخ : این هم از آن دست شعار های عوام فریب و بی اعتباری است که مانند آن را در تار نمای افشا ، به کرات مشاهده می کنیم .

اولا کیست که نداند ، مثلا کشتن انسانهایی که خطایی مرتکب نشده اند، کار نادرستی است ، که تازه بخواهند در جامعه ی به قول شما مدرن و سالم بیایند و به قاتل یاد بدهند که کردار و پندارش غلط بوده است . اساسا این چه جامعه ی مدرنی است که هنوز به افرادش یاد نداده که آدم نکشند و حالا بعد از ارتکاب جرم، به این فکر می افتد که به آنان، آموزش بدهد؟

ثانیا به قول شما حبس و دور نگاه داشتن مجرم از جامعه، تا زمانی مجاز است که تادیب نشده باشد و هر گاه ، کارشناسان تشخیص دادند که او به اندازه ی کافی تنبیه شده ، و خطری از سوی او جامعه را تهدید نمی کند . باید او را آزاد کرد. بنا بر این اگر قاتلی پس از ارتکاب چند قتل وحشیانه ، به خیال شما دچار عذاب وجدان شده و متنبه شد ، باید آزاد شود ، و نگاه داشتن او در حبس خلاف انسانیت و کرامت انسانی است . عجب منطق و استدلالی.

با این حرف، خودتان مشروعیت حبس ابد را مورد خدشه قرار داده اید ، زیرا برخلاف عده ای که معمولا تا اخر عمر احساس ندامت و پشیمانی نمی کنند ودر نتیجه به نظر شما باید تا لحظه ی مرگ در زندان بمانند ، عده ای هم خواهند بود که بعد از مدتی ، به هر دلیل ، از کرده ی خود پشیمان شده و دیگر انگیزه ای برای تکرارِ خطا در خود نمی بینند ،در این صورت تکلیف آنان چه خواهد بود؟

دیگر اینکه با چه مکانیسمی میتوان متنبه را از شروری که خود را متنبه و شرمسار نشان می دهد ، تشخیص داد ؟ شاید ابزار و دستگاهی اختراع شده که ما از وجود آن بی اطلاعیم .

                                                                                      

افشا: قاتلی که خود توسط اعدام به قتل میرسد از زندگی خود که بنیادی ترین دارایی او است محروم میشود و دیگر فرصت اندیشیدن به آنچه انجام داده است را نخواهد داشت و در اصل تنبیهی و تادیب نخواهد شد بلکه در واقع از زیر بار سنگین جبران نسبی آنچه انجام داده است رهایی یافته است مثلاً اگر صدام حسین زنده میماند تا پایان عمرش به جنایاتی که انجام داده است فکر خواهد کرد و دیر یا زود خواهد فهمید که چه جنایاتی را مرتکب شده است و همین قضیه جهنم را برای آنها بر روی زمین خواهد آورد 

پاسخ : شما معتقد ید که قاتل با اعدام شدن تنبیه و تادیب نخواهد شد ، چرا که فرصت اندیشیدن ودر نتیجه ندامت را از دست خواهد داد ، اگر منظورتان مودب شدن و متحول شدن باشد ، تحول محکومین به مجازاتهای دیگر را چگونه می توانید اثبات کنید . صرف فکر کردن به گذشته نا زمانی که فرد خود را محق بداند و جنایات خودش را موجه قلمداد نماید نمی تواند در فرد ایجاد تغییر وتحول نماید و باعث تغییر دیدگاه وی گردد .

از همه ی اینها گذشته،قلم زدن متعصبانه و فریب کارانه ی شما مرا بسیار متاسف کرد. به ظاهر دم از انسانیت و دفاع از مظلومین میزنید ، اما جایی که منافعتان اقتضا نکند ، چشم های تنگ خود را بر جنایتها ی جنایتکاران دنیا می بندید.

کدام انسان آزاد اندیش و مدافع حقوق بشر می تواند جنایتهای صدام و حزب بعث را نادیده بگیرد؟ گرگهای تشنه به خونی که از زجر و شکنجه ی مردم بی دفاع لذت می بردند . سفاکانی که حتی به مردم خود هم رحم نمی کردند و در حلبچه و دیگر شهرها از کشته ها پشته ساختند . گورها ی دسته جمعی زنان و مردان و کودکان بی دفاع، دل هر انسانی را آماج درد و رنج می کند و یاد شکنجه گاه های آنان هر آزاده ای را به خشم می آورد . 

                                   

 و این صدام در قاموس شما استحقاق مرگ ندارد . صدام در حبس به جنایاتش فکر کند که چه بشود؟ کدام جنایت او با فکر کردن جبران خواهد شد؟ برای کسی که در دادگاه از ارتکاب جنایات خود ذره ای ابراز پشیمانی نکرده و کشته های بی دادگری هایش را مستحق کشتن معرفی کرده است ، چند قرن فرصت نیاز است تا دست خوش دگرگونی و تحول شود؟ آیا مماشات با چنین جنایت پیشه گانی بر جرات دیگر جانیان نخواهد افزود؟

                                       

دلیل این موضع گیری شما ، به روشنی روز ، معلوم است . کسی که سالیان سال با رژیم و حکومتی که مورد تنفر و دشمنی شماست جنگیده و سرمایه های انسانی و مادی فراوانی را از او نابود کرده و به باد فنا سپرده ،باید هم از نگاه شفقت آمیزو آمیخته ی با امنتنان شما بهره مند باشد .شاید اگر حفظ ظاهر بشر دوستانه ، ایجاب نمی کرد خیلی راحت ، حمایت خود را ، از او و همپالکی هایش اعلام می کردید . و در صورت امکان برای بر اندازی نظام اسلامی ایران ،آشکارا، دست دوستی و اتحاد به هر جنا یت پیشه ای میدادید ، هم چنان که الان هم می توان به راحتی حدس زد که بودجه ی شما از چه طریقی تامیین می شود. البته من این حرفها را از روی احساس نمی گویم و ان شاء الله در آینده ، به اقتضای بحث ، و با استفاده از کلام خودتان ، بیشتر به این موضوع خواهم پرداخت.

افشا : افزون بر این آمار و واقعیت ها نیز نشان میدهند که اعدام مجرمین امنیت جامعه را بالا نمیبرند و از میزان بزه و جرم و جنایت نمی کاهند، مسئله اینجا است که دیدگاه آدمی نسبت به جرم، مجرم، مکافات و تناسب بین جرم و مکافات در طور تاریخ تکامل یافته است،

پاسخ : اولا نقل آمار یک کشور نمیتواند لزوما مطلبی را برای ان کشور یا کشورهای دیگر اثبات کند الا اینکه مردم کشور های مورد مطالعه ، تحت شرایطی یکسان از حیث اقتصاد، امور اجتماعی ، روانی و تربیتی.... تست شده ، و جنبه های متعدد موضوع، از حیث نفی و اثبات ، مورد ارزیابی های مکرر قرار گیرند

به گونه ای که اثبات شود همه ی این کشورها در وضعیت و شرایط یکسان یک واکنش را از خود نشان می دهند .

دوم اینکه چه کسی میتواند اثرات مثبت ترس از قانون را در روند کاهش جرم انکار نماید؟

بر اساس آمار، وقتی حضور گسترده ی پلیس راهنمایی و رانندگی ، نصب دوربین های مدار بسته و سنگین شدن جریمه ها ، می تواند آمار تخلفات رانندگی را تا حد زیادی کاهش دهد،(که در همه ی دنیا تست شده و پاسخ یکسانی داشته) اصرار معترض در بی اثر بودن ترس در کاهش جرائم ، لجاجتی بچه گانه می نماید.

افشا : اگر معنی این آیه (ولکم فی القصاص حیاه یا اولی الالباب) این باشد که علی تهرانی نوشته است، آنگاه در کشورهای اسلامی هیچکس نباید کشته میشد و همه باید احساس امنیت جانی میکردند زیرا بر اساس قوانین اسلامی قاتل را باید کشت. اما میتوانید با خواندن یک مورد از مواردی که در برگ حوادث روزنامه های ایران نوشته میشود به نادرستی این ادعا پی ببرید.

پاسخ : معترض از کجای آیه یا ترجمه ی علی تهرانی این نتیجه را اخذ می کند که در کشور های اسلامی که قتل را با اعدام پاسخ می گویند نباید دیگر قتلی رخ دهد ؟ آیه به حفظ حیات در قبال قصاص اشاره می کند به عبارت دیگر مرگ یک نفر می تواند ضامن حیات دیگران باشد و در نتیجه امنیتی نسبی ایجاد نماید ، اما امنیت مطلق از ایه فهمیده نمی شود.

با هر اعدام به دو شکل ممکن است امنیت نسبی در جامعه حاکم شود : 

1. نابودی کسی که کشتن را تجربه کرده و میتواند به دفعات چنین اقدامی را تکرار نماید و این احتمال ، محال و دور از انتظار نیست ، بنا براین ،اعدام قاتل ، می تواند جان عده ای را از مرگ رهایی بخشد .

2. خود داری عده ای ، از مجرمین ، از اسیب رساندن به دیگران از ترس مرگ .

 معترض علی رغم مخدوش نشان دادن امنیت در کشورهای اسلامی ، نمی تواند تاثیر باز دارنده ی ترس از  مرگ را ، انکار نمکاید . البته ارتکاب قتل و جنایت در چنین کشور هایی ، نه به خاطر شجاعت و نهراسیدن از مرگ ، بلکه گاهی به خاطر غلبه ی خشم ، بر قوه ی عاقله فرد ، و در نتیجه واکنش شتاب زده ی وی در هنگام ارتکاب جنایت می باشد .

دلیل دیگر ، جسارت و اعتماد به نفس بالای خیلی از مجرمین می باشد که ، احتمال دستگیری و گرفتاری را برای خود نزدیک به صفر و بعید می دانند . اینکه مجرمین تلاش می کنند تا با پاک کردن صحنه ی جرم ، اثری از خود بر جای نگزارند ، دلیلی بر درست بودن مدعای ما و نشان دهنده ی ترس بزه کاران ، از قانونی است که آزادی عمل را از آنان می گیرد. و در این میان عقوبتی ترسناک تر از مرگ نیست.

افشا : در نهایت به نظر من مسئله مجازات مرگ، مسئله ای مطلق نیست و مردم کشور باید بر سر درستی یا نادرستی آن تصمیم بگیرند،

پاسخ : از این جمله ی معترض یعنی آقای آرش بی خدا ، چند مطلب استفاده می شود:

1 . ایشان و هم فکرانش در رابطه با مشروع بودن اعدام یا حبس ابد ، خود را صاحب نظر نمی دانند ، در حقیقت نمی دانند کدام درست است و کدام نادرست .

2 . به نظر آن ها ، این ، مردم هستند که در نهایت باید تصمیم بگیرند که چه کاری درست است و چه کاری نادرست.

3 . اگر مردم به درست بودن اعدام رای بدهند ،آنها آن را علی رغم غیر انسانی دانستن ، بهترین گزینه دانسته و منفعلانه تمام حرفهای خود را پس خواهند گرفت .

حال خود قضاوت کنید . آیا چنین فرد و افرادی ، اصلا صلاحیت اظهار نظر در این موضوع را دارند ؟ آنجا که منافعشان اقتضا می کند با سرو صدا و جنجال ، نظریه ای را مطرح می کنند و بر آن اساس شدید ترین حملات را متوجه اسلام می کنند، و وقتی به مقصود خود در تخریب اذهان عمومی رسیدند ، بدون کمترین خجالتی ، در قالب جمله ای کوچک ، بی اعتقادی خود را به تمامی آن حرفها و دلایل ، بیان می دارند.

آقای آرش بی خدا و هر بی خدای دیگر ،اگر شما خود را اهل گفتمان و مناظره ی آزاد می دانید ، از شما می خواهم به 4 سوال بنده پاسخ دهید :

1 . شما که صحت یک عمل را پذیرش آن از سوی مردم میدانید و نظر اکثریت مردم را فصل الکلام می دانید ، بگویید اگر یکسال ، مردم طی یک رفراندم به اعدام مجرمین رای بدهند و سالی دیگر به حبسِ ابدِ آنان ، تکلیف چیست و کدام درست است ؟چرا که اصولا چیزی نمی تواند هم درست باشد و هم نا درست ، هم انسانی باشد و هم غیر انسانی.

2 . اگر ملاک صحت ، رای و نظر مردم است ، پس چطور بدون رفراندم و کسب نظر مردم ایران ، اعدام های صورت گرفته در ایران را محکوم می کنید ؟

3 . شما که از نگرش مردم عربستان و عصر پیامبر اسلام ، نسبت به اعدام بی اطلاعید چطور اعدامهای ان زمان را غیر انسانی می دانید؟ مگر نه اینکه به قول خودتان ، مردم باید نسبت به درستی یا نادرستی اعدام تصمیم بگیرند ؟ الا اینکه بگویید دیگران چنین حقی ندارند و فقط مردم ایران در عصر حاضر چنین حقی دارند ، که پوچ بودن این حرف را ، (مانند دیگر گفتارتان) به اثبات رسانده اید.

4 . و در نهایت ، اگر به ادعای شما مشروعیت کشتن و اعدام به نظر و تصمیم مردم بستگی دارد آیا نحوه ی کشتن یا علت آن نمی تواند به رای و نظر آنان بستگی داشته باشد؟

                                                        

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: ریحان
دوشنبه 86/4/11 ساعت 3:55 عصر

                                                     بسم الله الرحمن الرحیم

اعدام ( قسمت سوم):پاسخ به تارنمای افشا

(نقد پاسخ آرش بی خدا به سید علی تهرانی از شاگردان آیت الله بهجت)  

                                                         

                                                                                                            

معترض مجازات اعدام را عملی غیر انسانی می داند وبدین واسطه، بد ترین تهمت ها و اهانت ها را نثار اسلام می کند .او برای اثبات نظریه ی خود ازپیش فرض ها و دلایلی سخیف و بی پایه مدد میجوید، که خواندن ان در نقدی که بر نوشتار ایشان اورده ام خالی از لطف نیست:

افشا : بشر و سایر موجودات زنده به صرف بشر بودن و زنده بودنشان دارای کرامت هستند، بشری که دارای کرامت است را نمیتوان سر برید، چشمش را در آورد و یا دستش را قطع کرد، نمیتوان او را شلاق زد، شکنجه کرد و یا زنده زنده سوزاند

جواب : به گفته ی معترض کرامت انسان و بقیه ی جان داران به حیات انان بستگی دارد .از کلام ایشان میتوان چند برداشت نمود:

1.انسان زنده کرامت دارد اما مردگان از کرامت بی بهره اند یعنی امثال سعدی ، ادیسون ،پاستور و... همه ی کسانی که بشریت نسبت به انان احساس دین میکند با مردنشان دیگر بی ارزش و بی کرامتند چون از شرط کرامت که زندگی است بی بهره اند.

2.فرقی بین جنایت کاران و اخلاق مداران نیست چرا که هر دو دسته از نعمت حیات و در نتیجه کرامت یکسان برخوردارند ودیگر تلاش برای رشد فضایل اخلاقی کاری پوچ و بی معنی است.

                                             

3.حیوانات هم از کرامت برخوردارند چون حیات دارند پس کسی حق ندارد جان انها را بگیرد و در نتیجه کشتن و خوردن انها هم نوعی توحش وعملی غیر انسانی است(بنا بر این معترض با هر بار ذبح حیوانات ؛یا خریدن گوشت از قصابی( که تا تقاضا نباشد عرضه هم نخواهد بود)و خوردن غذاهای گوشتی،عملی وحشیانه مرتکب شده است.

4.فرقی بین انسان و حیوان نیست چراکه شرط کرامت به تصور معترض حیات است و حیات درجه ندارد و اصولا بین حیات انسان و حیات حیوان تفاوتی نیست پس از کرامتی یکسان بر خوردارند

                                                                                                           

باطل بودن این عبارات نیاز به اثبات ندارد؛ هم چنان که نا پختگی ادعای معترض بسیار مشهود است. کرامت و شرافت انسان به حیات نیست، بلکه به ارزشهای اخلاقی و انسانی، علم مفید و عقلانیت او و میزان نافع بودن او برای جامعه ی بشریست. کرامت انسانی چیزی نیست که بتوان از او سلب کرد و صفتی نیست که با مرگ او نابود شود.

البته خود بشرممکن است به دست خود ، کرامت خویش را دچار خدشه کند ودر نهایت با رفتارهای ناهنجار، ان را به کلی از دست بدهد .

افشا : اگر آدمی کرامت دارد و جانش شریف است، مجرم نیز آدم هست و جان او نیز شریف است.

                                                         

جواب : همان طور که ذکر شد کرامت انسان به شاخصه های انسانی و اخلاقی اوست، و کسی نمی تواند آن را از او سلب نماید .البته من به معترض حق می دهم که حیات را تنها سرمایه ی بشری بداند و ان را ملاک ارزش گذاری وی قرار دهد؛ چرا که انسانها ی مادی و بی ایمان که مرگ را پایان راه و نابودی مطلق انسان میدانند، با نگاه پوچ انگارانه ی خود به عالم هستی ، انسان ، زندگی و جهان دور و برخود را بی هدف و پوچ می بینند . و در این بینش که هیچ محل اتکائی ندارد، ارزش های اخلاقی رنگ می بازد و بی معنی می نماید چرا که اخلاق بی قاعده و ضابطه ، توهمی بیش نیست ، که تنها ممکن است در مناظرات شعار گونه و یا برای متهم کردن دیگران به کار اید.

 افشا : اشکال ما به اسلام این است که قوانین وحشیانه و غیر انسانی دارد و این دین شایسته انسانی که در قرن 21 ام زندگی میکند نیست

ادعای معترض مفاهیمی را به ذهن، متبادر می کند :

1.اعدام وحشیانه است.

2.بواسطه ی چنین قوانین غیر انسانی ، دین اسلام ارزش پیروی ندارد.

3.هر تفکر و اندیشه ای که دارای محتوایی غیر انسانی و وحشیانه باشد مردود است.

4. انسان امروزی به خاطر اینکه در صنعت و تکنولوژی پیش رفت کرده است ، نیازی به آیین کهنه و غیر انسانی اسلام ندارد.

جواب : اولا وی باید اثبات نماید که اعدام وحشیانه است. و اونمی تواند چنین کاری بکند . زیرا عدم اعتقاد به خداوند و یک قانون جهان شمول الهی، کشکول استدلالات ایشان را از هر گونه ملاک و ضابطه ای تهی می کند . بر اساس کدامین قاعده ی مورد اتفاق، یک عمل، انسانی و یا وحشیانه محسوب می شود؟

تا ایشان قاعده نشان ندهد ، استدلال وی باطل خواهد بود، چرا که ممکن است عملی در قاموس ایشان زشت جلوه کند، اما دیگری ان را حسن ببیند. بنا براین بدون ضابطه، نه تنها خدشه ای براسلام وارد نمی اید بلکه ورود به میدان نقد آن غیر معقول و ناشی از جهلی مرکب می باشد.

همچنان که در پست قبلی، بیان شد اعدام مجازاتی منحصر به اسلام نیست و اعدام دارای جایگاه خاصی ، در تمدنهای مختلف و بعضا ملحد می باشد. بنا براین اگر قرار باشد به این واسطه اسلام کنار گذاشته شود اعتقادات مادی و الحادی هم باید به همین دلیل دور انداخته شود.

 افشا :بیگناهکار یا گناهکار بودن مسئله ای مطلق نیست، بیگناهی یا گناهکار بودن یک شخص را تنها میتوان با مقایسه رفتار او با یک سری قوانین و یا اصول اخلاقی تشخیص داد. تعریف بیگناه ازنگر اسلام چیست. .

جواب : ظاهرا معترض خود نمیداند که چه می گوید و مدعایش را خودش هم نفهمیده است .از طرفی ادعا می کند که بیگناهی یا گناه کار بودن مطلق نیست و ممکن است در دید گاه و اندیشه های مختلف، متفاوت جلوه کند .اما در ادامه می گوید : بیگناهی یا گناه کار بودن را تنها میتوان با مقایسه ی رفتار شخص، با یک سری قوانین و یا اصول اخلاقی تشخیص داد .اگر قابل تشخیص است پس غیر مطلق بودن چه معنایی دارد و اگر نیست این همه جنجال به خاطرچیست؟ معترض با این حرف تمام رشته ها ی خود را پنبه نموده وناخواسته خط بطلانی بر تمامی اعتراضات و استدلالاتش کشیده است .این که ایشان می گوید گناه و پاکی و درستکاری مطلق نیست ، به این معنی است که ضابطه ی مطلقی در جهان وجود ندارد تا ملاک و شاخصه ای برای ارزشگزاری عمل باشد.

به گفته ی معترض ( البته اگر خود را مسئول گفته های خود بداند) یک نفر ممکن است در نظر عده ای، مرتکب عمل مجرمانه ای بشود اما این عمل او در نظر دیگران کاری زیبا و بی نقص به حساب اید ومورد تحسین قرار گیرد.و در این بین معلوم نیست کدام درست می گوید و کدام به خطا رفته است ؛ بنا بر این چطور معترض به خود اجازه می دهد که احکام اسلام یا رفتار بزرگان دین اسلام،در صدر اسلام را به چالش کشیده و ان را غیر انسانی و غیر اخلاقی جلوه دهد؟

در نظر او یا هر فرد مادی، عمل انسانی یا اخلاقی چه خصوصیتت و تعریفی دارد؟در حالی که به اعتراف خود وی خط کش و ظابطه ای،در این بین، وجود ندارد .

 افشا : چهارم اینکه کشتن به هر شیوه امری محکوم است

                                                                 

من برای پاسخ به این اعتراض باطل وجدان ایشان را به قضاوت میخوانم .(البته از اینکه مجبورم با تمثیلی ناخوشایند وجدان خفته ی ایشون رو بیدار کنم ناراحتم و قبلا از ایشون معذرت میخوام ) و از ایشان سوال میکنم که اگر بین شما و فردی خصومتی رخ دهد و او برای انتقام از شما پدر تان را بکشد و تهدید کند که مادرتان را هم خواهد کشت عکس العمل شما چه خواهد بود. حال اگر واقعا به گفته های خود پای بند باشید ( که من باور نمی کنم ) حبس ابد را برای او تجویز خواهید کرد. حال اگر قاتل موفق به فرار شود و با بی رحمی تمام مادر شما را به شکلی درد ناک به قتل برساند ( که ارزو میکنم چنین اتفاقی برای هیچ انسانی رخ ندهد ) انگاه چه خواهید کرد ؟ ایا باز هم به نوشته های بچه گانه تان معتقد خواهید بود و اعدام او را غیر انسانی تلقی خواهید کرد؟

اشکالی ندارد، سعی میکنم با خوش بینی به موضوع نگاه کنم. تصور میکنیم اقای بشر دوست ما! با گزارشی که میدهد، فقط مقدمات دستگیری قاتل را فراهم میکند.اما قاتل دست بر دار نیست و از زندان پیغام میدهد که همین بلا را به سر زن و فرزند شما خواهد اورد. عاقبت از شدت کینه ای که از شما در وجود خود احساس میکند با فرار دوباره ی خود وارد منزل شما شده و زن و فرزندتان را به اسارت میگیرد شما گریه های فرزندتان را می شنوید و از التماس و ضجّه ها ی همسرتان بشدت رنج می برید و خشم ، وجودتان را فرا میگیرد. میدانید که اگر کاری نکنید زن و تنها فرزندتان به سرنوشت پدر و مادرتان دچار میشوند، از پلیس و هیچ کمکی هم خبری نیست .........و شما دسترسی به اسلحه دارید..............چه خواهید کرد؟

شاید با این ادعای ایده الی و آرمانی خود بگویید خود را سپر بلا میکنم تا تیر به عزیزانم اصابت نکند، اما میدانید که بعد از شما نوبت انها خواهد بود ومرگ شما تاثیری به حال آنها نخواهد داشت.

بله کشتن کار بدیست، بسیار زشت و غیر اخلاقی است و....... وقاتل همسرتان را با قساوت میکشد.................و شما می توانستید جلوی او را بگیرید و نگرفتید.

و حالا میخواهد................وشما چه خواهید کرد؟ اگر بگویید کاری نمیکنم که قاتل عزیزانم با خطر روبرو شود به همان خدایی که روزیش را میخورید اما قبولش ندارید دروغ میگویید، و اگر در هر یک از این موارد او را مستحق مرگ بدانید ( کاری نکنید و فقط مستحق مرگ بدانید) تمام ان بافته های شما ، مبنی برظا لمانه بودن حکم اعدام باد فناست.

به راستی کدامین مجازات میتواند پاسخ گوی جنایتی همچون قتل بی گناهان باشد؟ کم نیستند کسانی که فقط و فقط از روی هوس، یا سرخوردگی اجتماعی و به جهت انتقام از جامعه و یا برای ارضائ عقده های پنهان خود مرتکب قتل میشوند. با چه ابزاری میتوان این میل ویرانگر را در انها مهارکرد؟

منتظر ادامه ی مطالب، در پستهای بعدی باشید.


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: ریحان
جمعه 86/4/8 ساعت 1:58 صبح

                                                  بسم الله الرحمن الرحیم

اعدام(قسمت دوم):اعدام و تمدن ها

دوستان سلام

در این فصل بنا دارم در رابطه با جایگاه اعدام در قوانین جزایی تمدن ها مطالبی رو خدمتتون عرض کنم تا با هم ببینیم که ایا معترض چنین حقی داره که با دستمایه قرار دادن حکم اعدام ، اسلام رو مورد حمله قرار بده یا نه
انسان از زمانی که زندگی جمعی را تجربه کرد ، خود را در مواردی با حقوق دیگران ، مواجه و رو در رو دید ، که ممکن بود با برخی از آزادی های فردی او در تضاد باشد. و لازمه ی رعایت این حقوق محدود شدن امیال وخواسته های وی بود. اما زندگی جمعی و کلنی وار می توانست برای او منافعی داشته باشد که برای رسیدن به ان ، چشم پوشی از یک سری خواسته ها معقول می نمود . در این میان کسانی بودند که از روی حرص و زیاده خواهی یا حسادت و بی ایمانی ، برای حقوق دیگران ارزش و احترامی قائل نبودند ، و گاهی انچنان عرصه را بر دیگران تنگ می کردند ، که انها را به مقابله وا میداشتند ، و لازم می شد تا با برخوردی شدید و قهری ، مانع تکرار خطای او شوند . و در این میان چیزی مهم تر از حفظ ثبات و پایداری ارکان جامعه و امنیت و سلامت ان نبود . و گاهی این امنیت و سلامت جز با ستاندن جان فرد یاغی تحقق پیدا نمی کرد.
کسی نمیتواند منکر این واقعیت بشود که ، نفس تنبیه و عقوبت ، از جمله اعدام ، آمیخته ی با شدت ، تندی و خشونتی است ، که ذاتا برای انسان ناخوش ایند و نامطلوب است ، اما برای نیل به اهدافی بلند و متعالی ، پذیرش این امر منطقی به نظر می اید . به عبارت دیگر، بشر در طول تاریخ حیات خود ، بالوجدان در یافته است ، که امنیت و سلامت ، به عنوان یکی از ضروری ترین خواسته های زندگی اجتماعی وی ، تنها در سایه ی الزامات قانونی و شدت عمل به جا و مناسب ، البته همراه با تعلیم و تربیت ، قابل رهیافت و تحقق خواهد بود . و صد البته ، عقلا ، و واضعان قوانین اجتماعی وجزایی دنیا نیز، باعنایت به همین واقعیت ، و با داشتن درکی نسبتاً صحیح اما بسیار کلی و اجمالی از روحیات بشر ( که برای رعایت قواعد بشری و اجتماعی نیازمند به تشویق وبعضا تنبیه است ) تنبیه هایی ( به نسبت ملایم یا سخت ) را متناسب با ساختارهای اجتماعی خود و به فراخور حال مجرمین و نوع جرم ( از حیث اثر تخریبی ان بر جامعه ) وضع نموده اند . و در این میان ، دوهدف عمده ، مهم ترین دغدغه ی فکری بسیاری از آنان ، در وضع قوانین جزایی بوده است :

1. وجود تناسب بین جنایت و مکافات

2.شرط باز دارندگی مجازات، برای مجرم و بقیه افراد جامعه .

که روح این دو اصل را میتوان درلایه های قوانین عادلانه ی دنیا به وضوح مشاهده کرد.
با مراجعه به متون کهن ، و کنکاشی اجمالی در قوانین کیفری کشورهای مختلف ،شاید اولین چیزی که نمود پیدا می کند اختلاف فاحش این قوانین در تعیین مجازات جرائم مختلف باشد، علی رغم این اختلاف ، اتفاق نظر انان در شناسایی یک سری جرائم و جنایات همسان ، بسیار جلب توجه می کند و می تواند مبین نزدیک بودن دیدگاههای مقننین غیر الهی با قوانین الهی و دینی ( حداقل در حوزه ی جرم شناسی اجتماعی ) باشد ، مثلا :
درسنگ نوشته ی معروف حمورابی
( پادشاه بت پرست بابل بین 1792 -1750 پیش از میلاد مسیح ) که مشتمل بر چهار هزار خط می باشد ،
و تا مدتی قبل ( یعنی قبل از کشف قانون مکتوب بر لوحی گلین در دهه ی1940 در عراق ، که مربوط به چند صد سال قبل از حکومت حمورابی بود) اولین قانون مکتوب جهان و تنها مجموعه ی قانونی کامل قبل از حضرت موسی علیه السلام تصور میشد ؛ اعمالی چون : زنای محصنه ( ارتباط نا مشروع زنان و مردان صاحب همسر) ، زنا با همسر فرزند ، تقلب در کسب ، سقط جنین ، قتل ، غارت اموال دیگران .......
به عنوان بزه و عملی مجرمانه تلقّی میشد و مجازات اعدام را در پی داشت.
شما با مراجعه به عهد عتیق ( که شامل تورات ، کتب پیامبران وتاریخ بنی اسراییل می شود ) میتوانید حکم اعدام را برای قتل عمد ؛ استمناء ، زنای محصنه ، فحشا با زن پسر، همجنس بازی ، نزدیکی با حیوانات ، جادوگری و......
ملاحظه کنید و در نتیجه شاهد شباهتهایی بین آن و قانون حمورابی باشید.
یا در رابطه با قصاص ، در
سِِفرخروج ( بخشی از تورات ) می خوانیم : چشم در مقابل چشم ، دندان در مقابل دندان ، دست در مقابل دست ، پا در مقابل پا ، ( شبیه به انچه که در اسلام هم به ان تاکید شده ) ، و در قانون بابلیان نیز امده : فرزند در مقابل فرزند ، دختر در مقابل دختر، چشم در مقابل چشم ، اندام در مقابل اندام ،دندان در مقابل دندان ، جان در مقابل جان....
حقوق درتمدن یونان ، برخلاف قانون حمورابی یا قوانین حضرت موسی علیه السلام حکم خداوند ، یا یک پادشاه مقتدر نبود ، بلکه مبتنی بر همه پرسی ومراجعه به اراء و عقل جمعی بود ، با این حال شباهت دیدگاه انان در بزه های اجتماعی با ادیان الهی بسیار جالب به نظرمی رسد.

در نخستین قانون نوشته شده در یونان باستان ، که توسط یک سیاستمدار یونانی بنام دراکو(draco 621 پیش از میلاد) و با جمع اوری قوانین نانوشته ی عرفی ان زمان انجام شد ، اعدام به عنوان مجازاتی بازدارنده از جایگاه ویژه ای برخوردار شد. دراکو تلاش کرد تا با سخت گیری بیش از حد ، عرصه ی بزه کاری را در جامعه تنگ نماید ، تا جایی که جرمهای کوچکی چون سرقت سبزیجات ، یا میوه جاتی خاص ، مجازات اعدام را به دنبال داشت.
البته توهین به مقدسات ، قتل عمد ، بی کارگی و....حتی بی احترامی و تعرض به والدین نیز، مجرم را مستحق مرگ می ساخت . اعمال منافی عفت بعنوان بزه و جرمی اجتماعی فرد را مستوجب عقوبت می نمود ، تا جایی که قانون این حق را برای شوهر محفوظ می دانست که اگر همسر خود را در حال ارتکاب زنا مشاهده کند بتواند او را به جرم خیانت ، به قتل برساند و کسی متعرض او نشود . همچنین به قتل رساندن مردی که علنی زنای محصنه
انجام دهد وجهه ای قانونی داشت.
در رابطه با قتل عمد یا با سبق تصمیم ، قاتل به اعدام محکوم میشد . اما خانواده ی قربانی مجاز بودند تا با بزه کار، به معامله نشسته و در ازای صرف نظر از اعدام وی ، جریمه یا جبران خسارت مالی دریافت کنند.

پس از دراکو و در سال594 پیش از میلاد ، به خاطر نقایصی که در قانون به چشم می خورد، ماموریت اصلاح و بازنویسی قانون، به مردی نیک سرشت به نام سولون محول شد . سولون به جهت صداقت و انصاف در قضاوت ، از شهرت و اعتباری خاص برخوردار بود.
از مهم ترین اقدامات سولون نسخ قانون جزای دراکو در جهت انسانی تر کردن قوانین کیفری و رعایت تناسب بین کیفر و بزه بود.
در مجموعه قوانین سولون اعدام تنها در قبال خیانت به کشور و قتل عمد مجاز شمرده می شد ، البته این قانون هم از مردی که همسر خود را در حال ارتکاب زنای محصنه می کشت حمایت میکرد.

حقوق رومی که مبنا و شالوده ی حقوق امروزی بسیاری از کشور ها مخصوصا اروپایی است ، از کهن ترین سنتهای قانونی جهان به شمار میرود.
در سال 509 پیش از میلاد که عمرشاهان رومی به سر امد ، مردم حکومت جمهوری را تجربه کردند و این در حالی بود که بخش عمده ی جهان تحت سلطه ی روم بود . بنا بر این تدوین قانونی جامع ضروری می نمود تا در عصر رهایی از حکومت مطلقه ی شاهان بتواند پاسخ گوی نیاز این جمهوری پهناور باشد . در سال 451 پیش از میلاد الواح دوازده گانه به عنوان اولین قانون نوشته ی روم ، موجب نو اوری در نظام عدالت کیفری شد. و در قرون بعدی با پیروزی های رومیان ، به سایر ملل جهان باستان نیز برده شد.

و هم اکنون کشورهای گوناگونی چون اسپانیا ، فرانسه ، المان ، برزیل ، آرژانتین و یوگوسلاوی قوانین خود را به پیروی ازمجموعه قوانین روم باستان نوشته اند. همین موضوع اهمیت بررسی حکم اعدام را در قوانین جزایی روم باستان نشان می دهد.
بر خلاف ده فرمان
این قانون وجهه ای اخلاقی نداشت بلکه برگرفته از رسوم قضایی سایر فرهنگ ها و برای حل و فصل اختلافات میان طبقات مختلف رومی بود.
و در این میان اعدام از جایگاهی خاص برخوردار بود . برای مثال اگر کسی دامهای خود را بر روی محصولات دیگری می چرانید به دار آویخته میشد . اگر جنایتکاری انبار غله یا طویله ی کسی را به اتش میکشید ، زنده سوزانده می شد. شهادت دروغ با پرتاب از بلندی عقوبت می شد و سایرین انقدر چوب می خوردند تا می مردند. قوانین روم نسبت به کشتن والدین
بسیار سخت گیرانه بود تا جایی که مرتکب را برهنه کرده و با یک خروس ، یک افعی ، یک میمون و یک سگ در یک کیسه قرار داده و به اب می انداختند.
با پایان یافتن جمهوری روم مجازات اعدام برای بیشتر جرائم از یک رسم اجتماعی خارج شده و دیگر اعمال نمیشد و در بسیاری از موارد محکومان میتوانستند با توافقی غیر رسمی بپذیرند که تبعید شوند ، اما صرفا با این هشدار که در صورت بازگشت به روم اعدام خواهند شد.

با روی کار امدن کنستانتین و گرایش وی به مسیحیت در سال 312 میلادی ، که نقطه ی عطفی در تاریخ و تمدن غربی به شمار می اید ، رفتار های غیر اخلاقی جنسی به شدت مورد مجازات قرار گرفتند و برای زنای محصنه ، زنای بامحارم و هم جنس بازی مجازات اعدام اعمال می شد.
در پایان قرن پنجم امپراطوری روم غربی با حمله ی قبایل ژرمن به تسلیم انان در امد اما امپراطوری بیزانس یا روم شرقی تا سال 1353 میلادی همچنان باقی ماند. در ادامه ی قرون وسطی حقوق رومی دوباره متداول شد و اخرین تغییرات را در توسعه ی نهاد های حقوقی اروپا ایجاد کرد.
حکومت ژوستینین
(از 518 تا 565) بیانگر گذار از جهان باستان به قرون وسطی است.
در دوران این امپراطور، قوانین پیشین به علاوه ی مصوبات جدید تحت عنوان قوانین ژوستینین تدوین شد و در سال 533 با نزدیک کردن قانون به تعالیم کلیسای مسیحی ، مجموعه ی جدیدی ، در قالب کتاب اصول و مبانی قضایی به طبع رسید.
از این پس ، سایه ی کلیسا را بیش از گذشته بر عرصه ی قضایی کشور های اروپایی شاهد خواهیم بود.
دادگاه های قرون وسطائی و تفتیش عقائد ، در اروپا نمونه ها ی بارزی از بیرحمی و قساوت بود ، که حتی طعم وحلاوت دریافت ها ی جدید علمی را در ذائقه ی دانشمندان دگراندیش و حتّی موحّدان نو اندیش به تلخی بدل می کرد .

                                        


در این دوران دژخیمان اروپایی جوشاندن زنده زنده ی زندانیان ، آویزان کردن و شقه شقه کردن ودریدن شکم و.................مجرمان را به کمترین بهانه ای سر پرستی می کردند . برخوردهای وحشیانه با متهمین ؛ مثل له کردن و از بین بردن صورت ، اخته کردن و به میخ کشیدن سابقه ای طولانی دارد که بیشتر جنبه ی انتقام جویی داشت و معمولا در برخورد با جرمهای سیاسی ، یا جنایتهای بزرگ اجتماعی اعمال میشد.
                                            

چند نکته ونتیجه:

1. نمی توان منکر ان شد که درطول تاریخ پرفراز ونشیب بشر، بسیاری از مردان قانون، به خطا رفته و با افراط یا تفریط خود ( در وضع قانون یا تعیین مصادیق جرم ) ، نه تنها به برقراری عدالت کمکی نکردند ، بلکه در سایه ی حمایت قانون، به ظلم و بی عدالتی در جامعه دامن زدند، که گاهی این موضوع به نوع نگرش و تفسیرغلط انان از حقیقت عالم و وجود انسان باز می گردد. در ضمن بسیاری از مواقع این حکم شاهان بود که سرنوشت مجرمان و نحوه ی مرگ انان را تعیین می کرد نه قانون، در حقیقت کسانی که خود رافراتر از قانون و مافوق ان تصور میکردند بعضا به خود اجازه ی مداخله در روند محاکمه ی افراد و تغییر مسیر ان را به دلخواه می دادند.
2. موضع گیری بعضا مشترک و یکسان در مقابل جرائم اجتماعی موید این حقیقت است که انسانهای موحد و ملحد، ازدرک تقریبا مشابهی نسبت به بدی و خوبی ، یا زشتی و زیبایی برخوردارند، اما تفاوت دیدگاه تحلیلی انان، بعضا موجب برخی موضع گیریهای متفاوت درقبال این پدیده ها می باشد
؛ که در نتیجه موجب می شود تا گاهی مبنا ی ثابت و یکسانی درمجموعه قوانین الهی و بشری مشاهده نشود تا به عنوان یک دریافت واحد، مورد توافق و پایبندی همگان قرار گیرد.
3. اینکه حقوق دانان غیر موحد، مجازات اعدام در قبال برخی جنایات را، از قوانین الهی اقتباس کرده اند یا اینکه خود به لزوم ان پی برده اند؛ بحثی است که مجال دیگری می طلبد؛ اما پذیرش هر یک از این دو احتمال می تواند مبین این حقیقت باشد که
انسان با عقل حسابگر خویش، کیفر اعدام را مجازاتی ناپسند، اما در عین حال کاربردی محسوب داشته و آن را همچون جراحی اعضای فاسد بدن، پذیرفته است.
هنگامی که یونانیان دریافتند ترس از مرگ ( لااقل در بسیاری از افراد ) انان را از ارتکاب جرم باز نمیدارد ، فیلسوفانی چون
افلاطون، اعدام را وسیله ای برای پاک سازی جامعه یعنی حذف خطر ناک ترین مجرمان از جامعه و به منظور حمایت از دولت معرفی میکردند.
4.مجازات اعدام در همه ی اقوام پیشین با گرایشهای الهی یا غیر الهی متداول بوده والان ، در مجموعه قوانین کیفری بسیاری از کشور های لائیک یا سکولارهم ، اعدام خودنمایی می کند،بنابراین جلوه دادن ان به عنوان نمادی از خشونت اسلام ، بی انصافی ، تحریف واقعیت وبسیار غیر کارشناسانه است.

معترض به خیال خود توانسته است بهترین بهره را ازموضوع اعدام واحساسات رقیق مخاطبین، در تیره نمودن ذهن ها از اسلام کسب نماید اما ان شاء الله در پستهای بعدی و ادامه ی بحث ، پوچ بودن ادعای اورا بیش از گذشته به نظاره خواهیم نشست.


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: ریحان
جمعه 86/4/1 ساعت 1:22 صبح

                                          بسم الله الرحمن الرحیم


سیاه نمایی سوم: اعدام (قسمت اول)

                                            
دوستان سلام
به همه ی شما خیر مقدم می گم مخصوصا اون عزیزانی که با نظراتشون بنده رو مورد لطف خودشون قرار دادن .
و خدا رو شکر میکنم که بعد از وقفه ای نسبتا طولانی دوباره موفق شدم تا برای ادای تکلیفم نسبت به حقیقت ، و خیانتی که در رابطه با اون ، در نقاط مختلف دنیا در حال وقوعه ، وارد صحنه بشم ، و تلاش کنم تا در حد بضاعتم ، ذهن و دل جوانان عزیز را از لجن پراکنی های دشمنان صداقت و راستی ، پاک نگه دارم .
امروز بنا دارم در رابطه با اعدام مطالبی رو عرض کنم ؛ که توسط عده ای نا آگاه یا کج اندیش ، به عنوان نمادی از خشونت اسلام معرفی شده ، به گفته ی این افراد ، اسلام برای جان انسانها ارزشی قائل نیست ، و بی رحمانه و به بهانه های مختلف ، انسانها را به سینه ی دیوار تیر، یا چوبه ی دار میکشاند .
اقای معترض ( که در جای جای نوشتار خود ، خودش را کافر و مادی معرفی می کند و به این پوچ انگاری خود، نسبت به جهان مباهات می کند ) با عناد و دشمنی بر خاسته از ظاهربینی خود ، اسلام را به کشتار و برخورد خشونت بار با مردم متهم می سازد، و برای اثبات مدعای خود تصاویری از اعدام افراد به نمایش میگذارد ، و باز هم طبق معمول ، اصلا به اتهام محکومین اشاره ای نمی نماید .
نمی دانم چرا ایشان اینقدر سنگ مجرمین و بزه کاران را به سینه می زند و نسبت به مظلومین و بزه دیدگان بی اعتنایی می کند ! شاید خود را وکیل مدافع جنایتکاران میداند ویا بین خود وانان سنخیتی میبیند که ما از ان بی اطلاعیم.
ایشان در نوشتار خود حکم اعدام را ( در مقابل هرجنایتی که باشد ) عملی غیر انسانی می انگارد ، و بر این مدعا پافشاری میکند ، به گونه ای که حتی حکم قصاص را برای قاتلین بالفطره هم ناعادلانه می داند . وی تلاش می کند تا در پایان مطالب خود ، چنین نتیجه ای را در ذهنها به بار بنشاند ، که اساسا دینی که دراحکام جزایی خود انسانها را محکوم به مرگ کرده ، و از نعمت حیات محروم می سازد ، دین نیست.
در جواب ایشان و قبل از ورود به بحث لازم می دانم نکاتی را متذکر شوم :

نکته 1:
حقیقت ان است که ، برای اظهار نظر و به نقد کشیدن یک موضوع ، شروطی لازم وغیر قابل چشم پوشی است ، که عدم ان ها در منتقد، نشان دهنده ی عدم صلاحیت وی در این باب می باشد . وبنده این شأنیت را برای معترض قائل نیستم ، و به دو دلیل ، وی ، و همفکرانش را ، برای نظریه پردازی و تعرض به قوانین اسلامی ، از جمله احکام کیفری ان ، بی صلاحیت می دانم :
1
. عدم احاطه ی علمی و معرفتی ایشان :
از جمله شرط های لازم برا ی نقادی ، اشراف و احاطه ی علمی و معرفتی نسبت به موضوع است ( که در اینجا موضوع ، انسان و مسائل مرتبط با آن از جمله دین ، می باشد ) ، و صِرفِ داشتن احساسات ، یا دیدگاه های مخالف ، برای موضع گیری و اشکال تراشی ، کفایت نمی کند.
انسان موجودی است ناشناخته ، که هنوز از درک واقعیتها ، ظرفیت ها و قابلیتهای روحی خویش عاجز، و از کشف کامل زوایای وجودی خود ( به عنوان ذره ای کوچک ازاین عالم پهناور و بیکران)، ناتوان است . پس چگونه خواهد توانست انچه مستقیم یا غیر مستقیم ، سلامت روح و سرنوشت او را تحت تاثیر قرار می دهد به درستی در یابد ، و صواب را از نا صواب تشخیص دهد ؟ چه رسد به این که به خود اجازه ی نقد احکامی را بدهد که اساسا از حوزه ی درک و تحلیل او خارج و از حکمت جعل آن ، بی اطلاع است؟ ( البته حق پرسش گری و بحث سالم ، جهت کشف حقیقت ،همیشه و برای هر انسانی ، محفوظ است ).
2.شرط دیگر برای نقد سالم یک موضوع ، و به قضاوت نشستن آن، حقیقت طلبی در عین بی طرفی
است. وجود پیش زمینه هایِ ِذهنی ِ منفی ، پیش داوریهای غیر واقعی و متعصبانه را به دنبال داشته، و راه درک و پذیرش واقعیات را مسدود می کند.
بغض و تنفر شدیدی که معترض ، از اسلام و ادیان الهی در وجود خود احساس می کند،بزرگترین مانع تعقل صحیح وی بوده،و فرجامی مناسب را برای بحث با وی نا ممکن منماید .
نکته 2:
به اعتقاد شیعه (علاوه بر آن چه ذکر شد) قانون گزاری نیز ، در صلاحیت هر کسی نیست، و تنها ، کسی می تواند و باید، برای بشر قانون وضع نماید که:
اولا:
به مصالح انسان بیش ازخود وی ، آگاه باشد .
ثانیا:
نفع و ضرر خود را در قانون لحاظ ننماید.
بنا بر این تقنین( فقط و فقط ) در صلاحیت خداوند یکتا است ، خداوندی که غنی مطلق و بی نیازاست، و ایمان یا کفرافراد ، سود و زیانی را برای حضرتش ، در پی ندارد ، هم اوکه خالق انسان بوده وبیش از خود او، به تمام خصلتها وعلائق ، همچنین نیاز مندی ها و مصالح او، اگاه است.


....وعسی ان تکرهوا شِِِیا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم و الله یعلم و انتم لا تعلمون(بقره- 216)


بسا از چیزی بدتان اید حال انکه به صلاح و خیر شما باشد وچه بسا از چیزی خوشتان اید در حالی که آن به ضرر شما باشد و خداوند می داند و شما نمی دانید.
حتما جناب معترض ، خواهد گفت : من این خدای شما را قبول ندارم ، چه رسد به اینکه قانون گزاری را تنها در صلاحیت او بدانم .
بنده به ایشان عرض می کنم که با این حال اشکال اول هم چنان ، به قوت خود باقیست ، و معترض ، صلاحیت نظر دادن در حوزه ی انسان شناسی و احکام و قوانین مرتبط با ان در قالب دین را ندارد.
البته بنده تلاش خواهم کرد ، تا با دلایلی که مورد پذیرش ایشان باشد ، به بحث اعدام و بقیه ی مباحث ، در فصلهای آتی بپردازم .


    نظرات دیگران ( )
   1   2      >

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • زنا و سنگسار 7 : تسامح در عین درایت
    [عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • فهرست موضوعی یادداشت ها

  • مطالب بایگانی شده

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  •